همه چیز از شب مرموز و ترسناک شروع شد. از یک عشق قدیمی تا تباه کردن ثمره آن عشق.
آتشی که به پا شد و قتلعامی دردناک…
پروایای که از دل مهر و محبت به قعر جهنم ِسرد و بیروح فرو آمد و مردی که مردانه ایستاد پای عزت او…
تقابل نفرت و عواطف میان انبوه دشمنان قسمخورده و کینهتوز.
کاری متفاوت و مهیج از کلثوم حسینی
-زدکی چشم چرخاندن در کوچهها و پسکوچهها میدود…
نفس برایش نمانده، نای دودیدن ندارد؛ ترسیده و با تنی منقبضشده از واهمه؛ بند کولهپشتیاش را محکم میچسبد.
یک غفلت برابر با تباهی کاملش است، نمیخواهد آقاجانش را در تنگنا و ذلت بکشاند. اما آنها؛ آن صدای رعبآور و کلفت که در پشتخط بد و بیراه رکیکی بار آقاجانش کرده؛ مشخص میکرد که به هیچ عنوان شوخی در کارش نبود و نیست.
با همان چشمان عسلیاش دیده بود. آقاجانش با تمام سماجتهایش در پشت خط، خطاب به فرد ناشناش تا چه حد لغز خواند و بعدش…
اما آن چیزی که برایش مُسجل بود؛ بالارفتن ِ فشار آقاجان و دست از کار افتاده و چروکیدهاش میبود. با حس خفگی روی قلب نیمهکارهاش نشست. چشمهای کمسو با آن عینک گرداش خود به خود روی هم قرار گرفت و جیغ بلند مامان بود و…
این رمان به درخواست نویسنده رایگان شد
سلام و خداقوت
رمان جدید تا ابد در بحر
اثر دیگه نویسنده تکاور، میتونید در سایت مطالعه کنید.
سلام ببخشید من مبلغ رمان رو به حساب علی غلامی واریز کردم اما پاسخی یا پی دی افی دریافت نکردم
سلام و درود
برای نقد و نظر خوشحال میشم، به پیچ بنده مراجعه کنید
@kolsum_hossene
لطفا میشه پی دی اف کامل و رایگان رو بزارید