رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
دانلود رمان فریاد خاطره ها

دانلود رمان فریاد خاطره ها

– آقاجون… داخله!
گره ی ابرهایش عمیق تر شد و قفسه ی سینه اش به سختی بالا پایین رفت. دست هایش را برای به آغوش کشیدنم پیش آورد و گفت: خب تو باشه!
دستم را روی بازویش گذاشتم و اشک هایم یکی پس از دیگری چکیدند.
– اول برو باهاش صحبت کن… شاید اجازه نده برم تو!
– چی میگی واسه ی خودت؟!
کاش غرورم بیشتر از این جلوی فرهاد خرد نمی شد. نگاهم را از مجید گرفتم و به کم سوترین ستاره دادم.
– اگه براش مهم بودم این همه ساعت این جا ولم نمی کرد.
مجید با سرعت برخاست و با گام هایی تند به سمت ساختمان راه افتاد. اشک هایم را پاک کردم ولی ماه و ستاره ها تارتر از قبل شدند و صدای برخورد محکم در به دیوار تکان سختی دادم. خنده ی تلخی کردم و نگاهم را به طرف فرهاد چرخاندم که ناگهان در آغوشش فرو رفتم و صدایش وزنه ی سنگینی شد و روی سینه‌ی پر دردم نشست.
– معذرت می خوام!
هق زدم و بی خیال درد پهلو و سینه ام دست هایم را دور شانه هایش گره زدم.
– با تو همه چی قشنگه!
حلقه ی دست هایش را دور کمرم تنگ تر و باز هم حرفش را تکرار کرد.
– معذرت می خوام!
معذرت خواست و حتی از خیالم هم نگذشت شاید مقصر تمام دردهایم‌ او باشد.

دانلود رایگان
دانلود رمان عاشقانه و زیبای رها در بند آغوشت

بخشی از رمان

نبش دیوار ایستادم. دو طرف کوچه را از نظر گذراندم. کسی نبود ولی باید احتیاط می کردم. آب دهانم را به سختی پایین فرستادم و با بسمالله ای به سمت قسمت ریخته ی دیوار کاهگلی دویدم. خودم را همچون بچه آهویی درون باغ انداختم و گوشه ی دیوار خزیدم. صدای نفس نفس زدنم با آواز بلبلان مست یکی و قلبم بیش از پیش بی تاب شد! سرم را آرام جلو بردم. به داخل کوچه باغ که همچنان کسی نبود نگاهی انداختم. صدای شکستن تکه چوبی خشک از جا پراندم ولی قبل از اینکه جیغم به هوا برود صورتش در قاب نگاهم جای و قلب بی قرارم آرام گرفت! دستم را روی سینه گذاشتم و نفس حبس شده ام را محکم بیرون فرستادم.
– ترسوندیم!

 

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
- آقاجون... داخله! گره ی ابرهایش عمیق تر شد و قفسه ی سینه اش به سختی بالا پایین رفت. دست هایش را برای به آغوش کشیدنم پیش آورد و گفت: خب تو باشه! دستم را روی بازویش گذاشتم و اشک هایم یکی پس از دیگری چکیدند. - اول برو باهاش صحبت کن... شاید اجازه نده برم تو! - چی میگی واسه ی خودت؟! کاش غرورم بیشتر از این جلوی فرهاد خرد نمی شد. نگاهم را از مجید گرفتم و به کم سوترین ستاره دادم. - اگه براش مهم بودم این همه ساعت این جا ولم نمی کرد.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: رمان فریاد خاطره ها
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: سمیه بیرونی
  • تعداد صفحات: 1128
  • منبع تایپ: رمانکده
https://www.romankade.com/?p=28662
لینک کوتاه مطلب:
نظرات این محصول

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آخرین نظرات
  • paryaخیلی خوب بود واقعا عالی بود از خوندنش لذت بردم...
  • kimiaخیلی خوب بود واقعا عالی بود از خوندنش لذت بردم...
  • سحرسلام میشه کیانا جان رمان روکامل بزاری خیلی وقته منتشرشده خیلیا نمیتونن پرداخت کن...
  • ثنامن همه ی رمان هاتون رو خوندم خانم فریدی واقعا دست مریزاد همشون ازهم عالی تر ......
  • .....سلام خیلی رمان خوبیه یکی از یهترین رمان هایی که خوندمـ☆☆☆☆☆ میشه کتاب صوتیش هم ب...
  • ناشناسجالب بود.❤️...
اعتبار سنجی سایت
DMCA.com Protection Status DMCA.com Protection Status
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.