خلاصه کتاب:
به گمانم کلاس پنجم یا ششم بودم؛ناگه خود را اسیر فلسفهی رمان و کتاب و کتاب خوانی کردم و غرق در تفکر نویسندگی،خواندم و نوشتم.
حتی به یاد دارم انقدر در افکار نویسندگی بودم که کلاس درس را فراموش کرده و ذهن وسیع و خلاق خود را پیاده بر کاغذ سفید، مینوشتم و مینوشتم.
انقدر دنیا های گوناگونی در ذهن داشتم که نه ابتدا داشت و نه انتها
گویا آینده و گذشتهی تمام افراد را به هر نحوه ای مانند یک داستان برایشان مینوشتم و میدیدم؛میان آن نوشته ها با خود میگفتم:شاید این نوشته در حال و شاید در گذشته اتفاق افتاده
یا شاید زمانی اتفاق بیافتد؛بنابراین به گونه ای شده بودم سازنده ی دنیاهای گوناگون.
داستان کوتاه وجدان
| وجدان |
مرجان جانی
کیلید کمد پنجاه و یک و گرفتم و وارد رختکن شدم.
در کمد و باز کردم و لباسام و داخلش گذاشتم.... با دیدن لباس و یه گوشی داخل کمدم جا خوردم..
به اطراف نگاه کردم.
کسی نبود ….
گوشیو برداشتم و بهش نگاه کردم .. .زیاد مدل بالا نبود.
لبم و به دندون گرفتم و گوشیو گذاشتم داخل جیب شلوارم و در کمد و بستم.
کیلیدامو عوض کردم و وسایلمو گذاشتم تو یه کمد دیگ.
وارد استخر شدم.... ابش یخ بود و ...
خلاصه کتاب:
عماد عاشق و دلباخته دختری میشه و بعنوان محافظ مخفی به او نزدیک میشه تا دورتادور کنارش باشه ولی بعد میفهمه برادر ناتنی اش قصد داره ازش انتقام بگیره اونم از طریق مردی که...
دانلود رمان سرگذشت یک ولیعهد از وحیده رحیمی
در اولین جلد این مجموعه میخوانیم که:
اکوان بزرگترین نوه خاندان انتظاری بیست و سه سال قبل بعد از مرگ تصادفی پدرش درست وقتی که سه سال داشته به همراه مادرش از خانه طرد میشود.
آنها به تاکستان شهر زادگاه مادریاش نقل مکان میکنند ولی بعد از مدتی مادر او از دنیا میرود و اکوان به یتیم خانه انتقال داده میشود.
حال بیست و سه سال گذشته و اکوان طی خاطرات تلخی که پشت سر گذاشته ...
دانلود رمان بی عشق نیمه گمشده از کیانا بهمن زاد
این رمان داستان زندگی دختریه به اسم کیانا که ناخواسته و از روی اجبار وارد زندگی آرتین آریامنش میشه پسری که به قول معروف ستاره دنیای مد بود و کیانا یه دختر ساده غرق در دنیای شیرین دخترونش پا میذاره به دنیای آدمای ثروتمند و چون کیانا از یه طبقه مالی ضعیف بود باعث میشه کارایی بکنه که حرص آرتینو بیشتر در بیاره درواقع همه چی اون چیزی نبود که از ...
خلاصه کتاب:
فکرش را بکن یک جوان بی سر و سامان بیست و چند ساله باشی، عالم و آدم با یگدیگر متحد شوند تا در مغزت فرو کنند سر و سامان گرفتن فقط در ازدواج و بچه دار شدن خلاصه نمیشود و در زندگی راهکار های دیگری هم برای رسیدن به این مهم وجود دارد؛ درحالی که هدف والا و اصلی خودشان از ازدواج ترک اعتیاد و بد دلی و سر به راه شدن و «حالا یک بچه بیاورد شوهرش سیم و سنجاق را رها میکند
خلاصه کتاب:
رمانی بر اساس واقعیت.
تک تک دیالوگ ها بر اساس واقعیت نوشته شده، اسم ها تغییر داده شده.
هلیا دختر خودساخته و قویی که جنون عشق در قلب کوچکش رخنه کرده، چه می تواند بکند؟
مرگ، قتل، جنگ، جدال، خودکشی، بغض، اشک، شادی، لبخند... زندگیاش پر از ابهام است!
زندگی اش به قدری زیباست که کسی از شنیدنش سیر نمی شود. ترس هایش او را قویی تر می کند...
ذهنش را به گونه ای پرورش می دهد که از احساساتش قویی تر باشد.
با تمام شکنجه های که میبیند ذره ای از این جنون عشقش کم نمی شود چند روز بیشتر به ازدواجش نمانده بود که...
فرار می کند؟ توسط کسی ربوده می شود؟خودکشی می کند؟ داماد را می کشد؟ ازدواجش بهم میخورد؟
شادی، غم، اندوه، موفقیت، عشق، زجر، شکست، پیروزی... همگی دست به دست هم داده اند که این واقعیت زیبا را به قلم بکشند.
اگر می خواهید شاهد یک واقعیت ناب باشید پس... این شما و این هم رمان تزلزل شدید...
#براساسواقعیت
داستان کوتاه عفریت عشق از فاطمهاسماعیلی
#عفریتعشق
نگاهم را به چشمان نوزاد در آغوشم میدوزم و صدای گم شده در خاطراتم در سرم میپیچد و من را مسافر گذشته میکند.
- کاش چشمهاش شبیه تو باشه!
خودم را بیشتر در آغوش مردانهاش میچپانم و بیتوجّه به ترخ و تروخهای آشپزخانه که دیگر سرسامآور شده است، با بغض میگویم: ممنون که تنهام نمیذاری!
مکثی میکند و خوب میدانم که حواسش پرت صداهایی است که همیشه با عشق ورزیهایمان اوج میگیرند.
موهایم را نوازش میکند؛ سرش را نزدیکتر ...
خلاصه کتاب:
روایتداستان، راجعبه زندگی پر فراز ونشیب ساغر مهرجو، دختر معمولی فرزند آخر محمدمهرجو مکانیک سادهیست که در گیر ودار زندگی در دانشگاه با *"و شرطبندی ارشیا تهرانی دچار معضل عجیبی میشود که او را تحت جبر ناعادلانه قرار میدهد تا سرنوشتش دستخوش تغییرات شود...
در این بین، بهاوند شکیبا پسری که در زندگی اش کلی سختی کشیده و بعد از ماجرای که در شهر خودشان برایش پیش آمده است، با تلخی آن اتفاق شبانه از شهرستان راهی تهران میشود...
گوشه گیری و متانت بهاوند، ساغر شیطنتجو را کنجکاو با یک اتفاق شیرین و ملوس؛ یک شبه نظرش راجع به بهاوند گرمابخش شده به طوری که درباره او دچار لغزش حسی میشود اما حضور پررنگ ارشیا تهرانی که همدانشکدهاست با وجود سماجتها و کشمشهای ارشیا؛ یک دلیل بزرگ برای کناره گیری از حس عاطفی اش میشود...
خلاصه کتاب:
شروعش را با تو آغاز کردم اما پایانش را بی تو به اخر رساندم.خودم را نباختم،خودم را گم نکردم؛اما تو با همه ی زرنگی وجودت،هم مرا و هم خودت را باختی.
تا به حال به شاخه ای گیلاس فکر کردی که همه ی گیلاس ها کنار هم خودنمایی می کنند اما یک گیلاس تنها درست ابتدای شاخه تک مانده و منتظر چیده شدن و خودنمایی مانده؟
زندگی ام را تغییر میدهم و تو را کنار میگذارم.
دیگران تو را ترس نامیدند اما من دیگر اسمت را هم نمی اورم چون تو تمام شده هستی.
خلاصه کتاب:
رویاهایم را سوزاندم
رویاهایی که برای به دست آوردنشان،
زمین و زمان را به هم دوختم!
دودی که از خاکستر رویاهایم بلند میشد،
خاکستری نبود؛ صورتی بود!
نمیدانم برای مصرف قرص بود یا شوک مغزی...
هرچه که بود از نابودی رویاهایم نشات گرفته بود!
داستان کوتاه مترو از هانیه امینی
بی حوصله و کسل در مترو نشسته بودم و نگاه جستجوگرم در اطرف میچرخید که چشمانم بر روی دختر مرده ای که با قدم های سست به سمتم می آمد ثابت ماند.
راه میرفت....نفس میکشید ....میدید و میشنوید....ولی مرده بود...
پوستش زیادی سفید بود،چشمانش بیش از اندازه سرخ و بی فروغ ،لب هایش مانند کویری بود که در انتظار قطره ای آب است...
زیبا بود .....ولی مرده
به گمانم روحش مرده بود...
نزدیکم شد و آرام کنارم نشست، مبهوت نگاهش ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.