رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
دانلود رمان آرمانهای یک دختر از مریم کشوری

خلاصه کتاب: ﻣﻦ دﺧﺘﺮم ﻧﺮم و ﻟﻄﯿﻒ و ﺷﮑﻨﻨﺪه و ﻧﺎزک و ﻧﺤﯿﻒ وﻟﯽ ﻗﻠﻢ روزﮔﺎر ﭼﻨﺎن ﺳﺮﻧﻮﺷﺘﻢ را ﻧﻮﺷﺖ ک ب ﮐﻮﻫﯽ اﻫﻨﯿﻦ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﺪم..... ﺗﺎ اﻣﺪم ب ﻗﻠﻢ ﺳﺮﻧﻮﺷﺘﻢ اﻋﺘﺮاض ﮐﻨﻢ ﮔﻔﺘﻦ ﺗﻮ ﺑﻤﺎن اﺳﯿﺮ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ.... اﯾﻦ ﻗﻠﻢ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﺗﺎﺑﺎن دروﻧﻢ را ﺑﻪ ﺗﺎرﯾﮑﯽ ﺷﺐ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮐﺮد..... ﻫﺮ ﺷﺒﯽ روز ﻣﯿﺸﻮد وﻟﯽ ﺷﺐ درون ﻣﻦ ﻫﺮﮔﺰ روز ﻧﺸﺪ....

  • 801 روز پيش
  • علی غلامی
  • 8,333 بازدید
  • ۲ نظر
داستان کوتاه موهای بهار از مرجان جانی

داستان کوتاه موهای بهار از مرجان جانی   مرجان جانی | موهای بهار |       با صدایی مامان که از داخل اشپز خونه اسمم رو صدا میزد بلند شدم. با چشمای بسته دنبال گوشیم گشتم. چشمام و باز کردم و به صفحش نگاه کردم... ساعت ۱۱ صبح بود. بلند شدم و نشستم.. اولین چیزی که دیدم صورت پف کرده و چشمای گود افتادم داخل اینه بود. تنها چیزی که تو همه شرایط باعث جذابیتم میشد موهام بود. موهایی بلند و مشکیم ... که مثل شب سیاه سیاه بود. رفتم سمت اینه ...

  • 801 روز پيش
  • علی غلامی
  • 3,526 بازدید
  • یک نظر
دانلود رمان تقدیرمه یا تقصیرمه از مریم ذوالفقاری

دانلود رمان تقدیرمه یا تقصیرمه از مریم ذوالفقاری صبح باسروصدای همیشگی ازخواب بیدارشدم ازپله هاپایین رفتم گفتم: _چه خبرتونه خانه رو گذاشتین رو سرتون نمیزارین آدم کپه مرگش را بزاره! جلال(ناپدریم) _دختره پرروداری توخانه من میخوری ومیخوابی طلبکارهم هستی؟ _خانه تو؟! مادرگفت:_توروخدابس کنید اول صبح ،دخترم بروصورتت بشوربیاصبحانه بخور،زیرلب گفتم زهربخورم بهترازاین صبحانه است ،جلال دادزدخب گورت گم کن ازاینجا برو! اهمیت ندادم رفتم به سمت سرویس بهداشتی.حاضرشدم بدون صبحانه ازخانه بیرون رفتم غروب خسته ازسرکاربرگشتم خانه کلیدانداختم درحیاط رابازکردم دیدم خواهرم خیلی عبوس زانوهایش رابغل گرفته، ...

  • 804 روز پيش
  • علی غلامی
  • 7,806 بازدید
  • یک نظر
دانلود رمان میراث آناشید از لیدا صبوری

دانلود رمان میراث آناشید از لیدا صبوری من آینارم؛ دختری از تبار چالدران؛ سرزمینی بهشت گونه با مردمانی پرغرور و غیرتمند، سوارکاری ماهر و زبردست؛ عاشقی پرشور با روایتی از عشقی طوفانی و ممنوعه؛ من زاده ی دشت پریشانم با اراده ای پولادین! با تجربه ی عشقی ناشناخته به نام امیر عباس افرا؛ همان که فرمولهای شیمی ذهنم برآشفت و واله و شیدایم کرد! من آینار قصه ام و روایت آناشید؛ عروس صحرا از برایت خواهم گفت! همان که بر پشت چالدران یال مشکی ...

  • 808 روز پيش
  • علی غلامی
  • 13,301 بازدید
  • ۸ نظر
دانلود رمان عشق آمازونی جلد دوم

خلاصه کتاب: جلد دوم رمان عشق آمازونی، در ادامه ماجراهای طنز یزدان و هانا است و اما با حضور شخصیت های جدید که هر کدوم یه طنزی رو رقم می زنن. دلارام عشق یزدان و هانا که عجیب با یزدان سر لج افتاده... دریا دختری دیوونه تر از هانا، که دوست داره زود شوهر کنه و نیمه گمشده اش رو پیدا کنه، ولی از بخت بد روزگار، هر بار یه ضد حال می خوره!

  • 811 روز پيش
  • علی غلامی
  • 53,231 بازدید
  • ۱۱۲ نظر
داستان کوتاه کاش از مرجان جانی

داستان کوتاه کاش از مرجان جانی با شنیدن صدای ایفن رفتم سمتش و در و باز کردم. کنار در ورودی وایسادم تا آرام بیاد بالا. با دیدنش لبخند زدم و دعوتش کردم داخل... بعد از سلام و احوال پرسی با مادرم رفتیم تو اتاق و رو تخت نشستیم. آرام: بپوش بریم بیرون... باشه ایی گفتم و اماده شدم... بعد از چند دقیقه پیاده روی به پارک رسیدیم و رو نیمکتی که سایه افتاده بود روش نشستیم. آرام گوشیش و در اورد و مشغول چک کردن پیام هاش ...

دانلود رمان آوای جنون از نیلوفر رستمی

خلاصه کتاب: آن خدایی که به قلبم غم داد خود او باران داد زندگی با عطش ثانیه ها می‏گذرد می‏شود ثانیه را جریان داد... جامه‏ام را پر می کنم از عطر تو خیالم را لبریز از سیمای تو می جویم تو را میان نرگس‏ها در زیر باران نبیند چشم من غیر تو را می خواند مدام لب‏های من نام تو را نگاهم فریاد می زند شوق تماشای تو را تمام آینه‏ها را از عکس های تو پر می کنم تمام جاده‏ها را با تو قدم می زنم چه باشی و چه نباشی من تو را با من زندگی می کنم تویی که تخمین فاصله‏ات هم دشوار است و تن من تاب ندارد شمردن کیلومترها را جسمت دور است اما خیالِ توست که با روحم در هم می‏آمیزد و آواز جنون سرمی‏دهد...

  • 818 روز پيش
  • علی غلامی
  • 8,661 بازدید
  • ۴ نظر
دانلود رمان آدم باش از مینو جلالی فر

خلاصه کتاب: نهال دختری که به دلیل مرگ مادرش در زمان تولد با خانواده عمویش در گرگان زندگی می کند. آراد پسر عموی او، پسر دوم خانواده عمو، در سن نوجوانی عاشق نهال می‌شود و به دلیل اینکه دو سال از نهال کوچکتر است توسط او پس زده می‌شود. آراد مغرور و گستاخ بعد از اتمام دوره دانشگاهی برای فراموش کردن نهال که هر روز و هر شب در کنارش است، ادامه تحصیل را بهانه رفتن به خارج از کشور و دور شدن از نهال میکند. اما بیش از ۵ سال در غربت تاب نمی آورد و در حالی باز می‌گردد که نهال شیفته مردی با ۱۸ سال تفاوت سنی است. رمان آدم باش عاشقانه‌ای زیباست که هر خانواده‌ای ممکن است تجربه اش کند و بر سر دوراهی اش قرار گرفته باشد. حکایت انتخابی که درست یا غلط بودنش خوشبختی را تحت تأثیر قرار خواهد داد.

دانلود رمان احساس آنا از آواشرلی

دانلود رمان احساس آنا از آواشرلی مقدمه: بوی شور انگیز باراڹ می دهی با نگاهت بر دلم جان می دهی بسکه خوب و مھربان و صادقی بر دلم عشقی فراوان می دهی خواهشا با قلب تنھایم بمان چون فقط تو بوی انسان می دهی دانلود رمان ازدواج جنگی دانلود رمان نگاه آلوده به عشق از ماه بانو دانلود رمان آغاز یک سرنوشت دانلود رمان ساز دلم را کوک کن دانلود رمان در جستجوی مادر سو و سامان از حانیا بصیری یخشی از داستان درو باز کردمو وارد خونه شدم چشم چرخوندمو مثل همیشه مامانو کنار ...

  • 822 روز پيش
  • علی غلامی
  • 6,946 بازدید
  • ۵ نظر
مجموعه دلنوشته شرم کنید

نام مجموعه: شرم کنید! نام نویسنده: ستاره لطفی ژانر: تراژدی مقدمه: تمامی‌تان یک مشت خطاکار هستید که سر خود را زیر برف نموده‌اید... ‌. نقاب شرم را بر روی پوسته‌ی بی‌حیایی کشیده‌اید و نمی‌خواهید بفهمید با این یاوه‌گویی‌ها به جایی نمی‌رسید...اندکی افکارتان را رشد دهید در این جامعه‌ی بسی ویران...!   ***   سخن نویسنده: *این دلنوشته نه عاشقانه هست و نه تراژدیک، این دلنوشته از دل پر یک انسان میگه و بس! *هر دلنوشته محتوی متفاوتی دارد.       «جای شیفتگی نبود...تمامشان خنجر زدند بر احساساتمان!» نمی‌دانم چرا...شمایی که ذهنتان جا مانده‌است، برای چه ...

داستان کوتاه ذهن بیمار

داستان کوتاه ذهن بیمار به قلم زینب ۸۲۸۸ دستش را به سمت دکمه‌ی آسانسور برد که بلافاصله در آسانسور باز شد و مردی کت و شلواری همراه با خانم جوان و شیک‌پوشی از آن خارج شدند. برای اولین روز کاری‌اش استرس داشت، حق هم داشت برای کار در شرکتی با آن همه اعتبار استرس داشته باشد! وارد آسانسور شد که بلافاصله دو خانم مسن و سه پسر نوجوان وارد آسانسور شدند، کلافه هوفی کشید و منتظر آمدنشان شد، گویا همه با طبقه‌ی پنجم ...

  • 825 روز پيش
  • علی غلامی
  • 2,001 بازدید
  • یک نظر
داستان کوتاه قضاوت

داستان کوتاه قضاوت           |  قضاوت | مرجان جانی         از خونه بیرون زدم و با دیدن بچه ها سر کوچه رفتم سمتشون. منتظر ماشین ایستاده بودن و منم بهشون ملحق شدم. نرگس: اه باز این دختره اومده... نگاش کن.   مهسا نگاه نرگس رو دنبال کرد و با دیدن دختره گفت: سرو وضعشو نگاه... مشخصه چجور دختریه.   نرگس: اون چه مانتوییه اخه.. نمیپوشید سنگین تر بود. یا اون شال رو سرش.   مهسا: کوو مگه شال سرشه... من که اصلا متوجه نشدم. بی هیچ حرفی فقط به حرفاشون گوش میدادم.. دختر خوشگلی نبود ...

  • 830 روز پيش
  • علی غلامی
  • 2,291 بازدید
  • ۵ نظر
درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • avaکارتون حرف نداشت نویسنده عزیز...
  • شهیدی هستمممنون میشم لینک گروه ایتا رو بزارین...
  • ایمان سعدتمه دوست دارم که این رمان از بی خانم...
  • ایمان سعدتعالی...
  • saraنمی دونم چی بگم فقط می تونم بگم کارتون حرف نداشت نویسنده عزیز...
  • R.Sسلام وارد کانال ایتاشون بشید و ازشون خریداری کنید...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.