به نام خدای یکتا
آلاچیق
نویسنده:
زانیار اعظمی
پیشگفتار…
می باشد. عمر خویش کفاف به « ه. . ش » متن این کتاب مربوط به سال 1290
گزاف گویی و اغراق گفتن در مورد تاریخ وصف شده نیست.
لازم به ذکر است؛ بنده با تحقیق و جست و جوی فراوان تصمیم گرفتم تا
حقیقت را از عالمان بپرسم و داستان را بر اساس واقعیت بنویسم.
رخدادهای ثبت شده در این کتاب مربوط به مناطق جغرافیایی غرب کشور
ایران، وطن عزیزمان می باشد.
که درست در هفتاد و پنج کیلومتری شهرستان دیواندر ه واقع در ، رشته
« دلوی » کوه های زاگرس، روستاهای زنجیره ای کوچک و بزرگ، آبادی به نام
که امروزه و در این عصر و زمان نام خود را فراموش کرده و نام تازه ای به نام
روستای (بست) داده است.
عالی مرتبه می باش د . « شیخ حسن مولانا » که گویا زادگاه « دلوی » روستای
ولی بنا به دلایلی بنده از گزاف در مورد این بزرگوار و خادم دین و عرفان
هیچ بحث و حتی هیچ نقش و آثاری از ایشان به میان نوشته ها داده نشده
است.
در واقع نوشته های این کتاب از عشق زن و مردی تعریف می کند که
سال هایی از عمر خویش را برای به هم رسیدن که عاقبت آ ن ترگ چوب
بدسگالی حرف مردم بوده را با جان و دل خریده اند. امید است از مطالب این
کتاب بهره کامل ببرید.
جعفر گفت:
– کاری از دست ما ساخته نیست، باید چاره ای پیدا کنیم، این گونه دست روی
دست گذاشتن کاری از پیش نمی برد.
رو به عیسی که اخم هایش را درهم گره کرده بود گفت:
– تنها راه چاره، آوردن ملیحه است.
عیسی گفت:
– اما ملیحه زنی بد دهن است، حرف های او پر از جملات رکیک و فحاش ی
است، همه م یدانند که او حتی سایه خودش را با تیر می زند، چه برسد به
اینکه از او چیزی را بخواهیم..
– اما همه از او کمک می گیرند!
– خدابیامرز مادرم می گفت هنگام به دنیا آمدن من خیلی کمک کرده است، او
مامای خوبی است.
فریادی از خانه بلند شد…
– بچه به دنیا آمد. بچه به دنیا آمد…
سلام رمان غروب لیمویی را میخواستم از همین نویسنده، کسی داره دانلود کنیم.
عالی ماهی
دمت گرم خدایی
سلام به نویسنده کتاب آلاچیق یا کــپر،
انتقاد دوستانه که از کتابتون دارم، چند تا رخنه کوچک با اجازه شما اینجا عر^ میکنم.
استاد اولین رخنه ویراستاری و جمله بندی بود که تایپیست دقت کمی کرده و این سهل انگاری از زیبای کتاب کم میکنه
2، رمانتون بایستی ادامه داشت چون در اوج داستان همه چیز به ناگاه ساقط شد.
3تقریبا نزدیک به چهار ساله که این کتاب روانه بازار شده متاسفانه هیچ اشاعه ای از سوی مخاطبان برای بزرگنمایی کردن کارشما دیده نشد و دلیل اصلی این کار شما دویست جلد چاپ کردید نوبت چاپ اول، وگرنه هم رمانتون عامه پسنده هم میتونست به فیلمنامه و فیلم هم تبدیل بشه،
باسپاس،
چند ساله مینویسی استاد، قدرت کافی داره رمانتون هم از ابتدا و هم پایانش
کتاب آلاچیق یا همان کپـــر درست مانند نامش زیبا بود اما کاش کمی ادامه داربود، موفق باشید
خوش قلب هستی که از درد مینویسی، کاش ادامه دار بود تازه تو اوج جاموندم
کاش کاروان مجهول هم رایگان بود که همه بخونن