رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
دانلود رمان آوای جنون از نیلوفر رستمی

دانلود رمان آوای جنون از نیلوفر رستمی

مقدمه:
آن خدایی که به قلبم غم داد
خود او باران داد
زندگی با عطش ثانیه ها می‏گذرد
می‏شود ثانیه را جریان داد…
جامه‏ام را پر می کنم از عطر تو
خیالم را لبریز از سیمای تو
می جویم تو را میان نرگس‏ها در زیر باران
نبیند چشم من غیر تو را
می خواند مدام لب‏های من نام تو را
نگاهم فریاد می زند شوق تماشای تو را
تمام آینه‏ها را از عکس های تو پر می کنم
تمام جاده‏ها را با تو قدم می زنم
چه باشی و چه نباشی
من تو را با من زندگی می کنم
تویی که تخمین فاصله‏ات هم دشوار است
و تن من تاب ندارد شمردن کیلومترها را
جسمت دور است
اما خیالِ توست که با روحم در هم می‏آمیزد
و آواز جنون سرمی‏دهد…
با نام چشمانت آغاز می‏کنم قصه‏ی ناتمام جنونم را
و شروع دوست داشتنت را
در انتظار تو بودم در چنان هوایی که گریز از تو ممکن نبود
آمدی…
و چه زیبا با نوای دل نشینت قلب درد آلودم را تسکین بخشیدی
و چه آرام از تلألو چشمانت به تن بی‏جانم روح زندگی دمیدی
و با تو زنده شدم در تلاطم لحظه های مرده
قلب یخی و چون بتی ساختم از سنگ سرد
و نقابی شیشه‏ای کشیدم به روی چشمانی که آینه‏ی آن شده بود
غرق شدم در سیاهی دنیایی که یخ زده بود از سرمای درونم و بوی نفرت می‏داد از دست‏هایی که آلوده به انتقام بود
آمدی…
و با پاکی باران چشمانت شستی و از بین بردی تاریکی‏ها را
و با موج موهایت به بند کشیدی گذشته‏ی مغلوب شده‏ی سایه واری که چون تبر به ریشه‏ام زده بود
ناخدای دریای جنونی شدی که طرح چشمانت قبله نمایش بود
و من جزیره‏ای در انتظار پهلو گرفتنت در بالین تنهایی هایم، در میان تیرگی و باران خونی که دو قدمیِ غرق شدن در آن بودم، به پاکی آسمان دل صاف و بی‏ریایت فریاد زدم:
مجنون وار دوستت دارم…
مجنون آوای جنونی که نفس می‏دهد هرم مسحایی‏اش به جانی که با سنگ سرد خو گرفته بود
مجون آوای جنونی که بی باده می‏کند تن مرده‏ی مرا و عطش زندگی در رگ‏هایم جاری می‏سازد
قلبی که عاری از هر حسی است
در اعماق آن جایی وجود دارد
که با عجز تو را درخواست می‏کند

بخشی از داستان

-طبق ماده 216 قانون مجازات اسلامی مصوب 1398 و ماده 549 قانون آئین دادرسی کیفری مصوب 1398، نظر به اتهامات متهم اردلان نیکزاد، اعم از حضور در چندین فقره آدم ربایی و قاچاق انسان و موادمخدر، دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب اسلامی در امور کیفری، متهم را به پرداخت دیه و مبلغ ذکر شده در پرونده، پنج سال حبس و اشد مجازات محکوم می‏کند. لذا دادگاه ختم رسیدگی را اعلام، و طی دادنامه شماره 1193مورخ چهارشنبه شنبه 10 مهر ماه 1398، حکم متهم را صادر می‏نماید.
با اتمام جمله منشی، قاضی چکش را روی میز کوبید و اعلام کرد:
-ختم جلسه.
دستش را کلافه بین موهایش کشید. دادگاه همیشه خسته اش می کرد اما این بار شاید چون آخرین نفر از آن گروه را پای چوبه دار کشیده بود،عصبانیتش تاحدودی کمتر بود. با سر به سربازی که مسئول محافظت از متهم بود اشاره کرد. سرباز متهم را بعد از دستبند زدن، از جا بلند کرد و به سمت در رفت.
پرونده را در دستش فشرد و با اخم غلیظی که بین ابروانش جا خوش کرده‏بود، از جا بلند شد و از دادگاه بیرون رفت. سوار ماشین شد و رو به راننده گفت:
-برمی‏گردیم ستاد.
-اطاعت قربان.
با قدم های بلند سمت اتاق رفت و وارد شد. شهرام پشت سیستم نشسته بود که با شنیدن صدای در، لحظه ای چشم از مانیتور گرفت و اهورا سلامش را علیک داد و او دوباره به کارش مشغول شد.
با صدای زنگ تلفن، انگشت شست و اشاره اش را روی چشمانش فشار داد و با دیدن اسم سعید آیکون سبز را کشید:
-بهتره کار مهمی داشته باشی!
-اهورا… کجایی؟
لحن سعید آرام نبود و ترس، تا حدودی در آن مشخص بود.

دانلود رایگان  ضرباهنگ ۹

چند ستاره به این رمان میدی ؟؟
تعداد رای : 1 امتیاز کل : 5
  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
آن خدایی که به قلبم غم داد
خود او باران داد
زندگی با عطش ثانیه ها می‏گذرد
می‏شود ثانیه را جریان داد...
جامه‏ام را پر می کنم از عطر تو
خیالم را لبریز از سیمای تو
می جویم تو را میان نرگس‏ها در زیر باران
نبیند چشم من غیر تو را
می خواند مدام لب‏های من نام تو را
نگاهم فریاد می زند شوق تماشای تو را
تمام آینه‏ها را از عکس های تو پر می کنم
تمام جاده‏ها را با تو قدم می زنم
چه باشی و چه نباشی
من تو را با من زندگی می کنم
تویی که تخمین فاصله‏ات هم دشوار است
و تن من تاب ندارد شمردن کیلومترها را
جسمت دور است
اما خیالِ توست که با روحم در هم می‏آمیزد
و آواز جنون سرمی‏دهد...
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: رمان آوای جنون
  • نویسنده: نیلوفر رستمی
  • طراح کاور: محدثه سودمند
  • تعداد صفحات: 926
  • منبع تایپ: رمانکده
  • 812 روز پيش
  • علی غلامی
  • 8,649 بازدید
  • ۴ نظر
لینک کوتاه مطلب:
نظرات
  • فهیمه
    ۳ آذر ۱۴۰۱ | ۱۳:۱۸

    این رمان اغاز خوبی داشت
    اما یکدفعه وسطش نویسنده نتونست احساسات رو خوب بیان کنه یک جوری خواننده از این همه چیزهای تکراری خسته میشه کلماتی مثل تیله شیشه ی جنگل سبز چشمانش یا نگاه فندوقی یا گرفتن مچ دستش یا هرم نفس هایش اینقدر زیاد بودن که حال ادم بهم میخورد
    بعد از یه پلیس وظیفه شناس که مغرور و قلب سنگی داره این همه نزدیک شدن جسمی به یه دختر تعجب اوره
    حتی تو عاشقانه ترین قصه ها نیاز به این هجم وسیع نزدیکی جسمانی دیده نمیشه که توی این رمان هر لحظه به لحظه وجود داره
    و این نقص در نویسندگی هست

  • ناشناس
    ۱۹ تیر ۱۴۰۱ | ۱۵:۴۱

    سلام ؛ رمان آوای جنون خیلی خوب و هیجان انگیز بود من خیلی ازش خوشم اومد تا حالا دو بار کامل خواندمش فقط بعضی از جاهاش مثل بحث های اهورا و آوا خیلی طولانی هستند و آدم رو خسته میکنند ولی در کل این داستان هم از لحاظ پلیسی , هم از لحاظ انتقامی و هم از لحاظ عاشقانه عالی بود و یک خسته نباشید هم به خانم نیلوفر رستمی نویسنده این کتاب میگم . خداحافظ

  • MELISA
    ۱۵ بهمن ۱۴۰۰ | ۱۳:۳۷

    رمان خیلی قشنگی بود به همه توصیه می کنم بخونن
    خسته نباشی نیلوفرجان

    • آرین
      ۳۱ خرداد ۱۴۰۱ | ۰۵:۲۸

      رمان دژخیمم میزارین؟ از نیلوفررستمی قلمش عالیه

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • R.Sسلام وارد کانال ایتاشون بشید و ازشون خریداری کنید...
  • ستایشنميدونم چقدردیگه بایدقسمتون بدم تااین رمان رورایگان بزارید...
  • امیرعالی خوشم آمد...
  • چجوری بخونمشون؟...
  • زهرا زارع مقدمدر دل دارم سخن می اورم ان را بر زبان اما سخن کجا و خط زیبای رمان کجا ؟ ☆ واقعا ر...
  • گودزیلای همسایه...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.