داستان زندگی چهار نفر!
یه پارادوکس بزرگ!
نبردی میان احساس
احساسی از جنس غرور و آغشته به نفرت!
ریسک بزرگ در برابر تاوانی بزرگ تر!
عشق برنده میدان خواهد بود یا نفرت؟
با صدای بلند در گوشش داد زدم
– ساعت دوازدسس
با این حرف سرجاش میخ وایساد
– دوازده؟
بله خانم دوازده حالا پاشو آب بزن به صورتت تا بیام خواستگاریت حداقل کور سوی امیدی تو دل ننه بابات جا باز کنه
-جعبه دستمال کاغذی رو پرت کردم سمتش.
گمشو، مگه من میخوام زن تو بشم یابو؟
-خدا میدونه، قیافت که خیلی غلط اندازه
-دلتم بخواد طبق آماری که من دارم تا الان هزارتا تا کشته مرده دادم البته با نادیده گرفتن تلفات
– آره درست میگی اما هزارِ بدون یک
اینو گفت و الفرار..
الهم الشفاعت
بلند شدم رفتم دست به آب و برگشتم جلو آئینه
رمان جدال هم مثل نویسندش معرکس
اصلا تکه
خوندش سود داره
نخوندنش ضرر
فوقالعاده موضوع مهیج و جذابی داره پیشنهاد میکنم حتما بخونید❤
رمان واقعا جذابیه
مخصوصا با صحنه ها و شخصیتای خاصی که داره ادم رو برای خوندن ترغیب میکنه♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
خیلی رمان قشنگیه
متفاوت از همه ی رمان ها
من که خیلی دوستش داشتم
پیشنهاد میکنم شما هم بخونینش
خیلیییییییییییییی خوبهههههه ایییننننن رمانننننننننن
قشنگه