معصوم ترکان
(معصومه رحمتی علمی)
*توجه
تمام شخصیتهای حقیقی و حقوقی و تمام وقایع این کتاب، زادۀ ذهن نویسنده است و جنبۀ حقیقی ندارد.
وجود هرگونه تشابه به صورت اتفاقی است؛ همچنین قصد توهین به هیچ کشور و ملیتی وجود نداشته و معرفی لوکیشن، صرفاً برای بیان بهتر اتفاقات در فضایی ملموستر بوده است.
فصل اول – در هالهای از ابهام
فصل اول
در هالهای از ابهام
به آرامی از جا برخاست و در کنج اتاق جای گرفت.
منتظر بود؛ منتظر بود تا بیاید و او را با خودش ببرد. گردنبند را در دستش فشرد، به جسم بیجانِ روی تخت خیره شد و مابین دندانهای کلیدشدهاش زمزمه کرد:
-باید بیای، باید بیای و من رو ببری، باید راه رو به من نشون بدی، من منتظرم، منتظر… تو باید بیای، من کارهام رو انجام دادم، کار دیگهای ندارم، اگر تو نمیای که خودم راهی برای اومدن پیدا کنم!
ناگاه صدایی ظریف، سکوت اتاق را در هم شکست.
-باید زندگی کنی، زندگی! اما چگونه زیستن، تعریفش با توست!
سال ۲۰۱۸ میلادی
انگلستان/ لندن
«من قضاوتت نمیکنم، چون قضاوت کار من نیست؛ منِ نویسنده، فقط «مَنَم» را نقد میکنم تا به منِ آرمانیام نزدیک شوم و تویی که این منِ نوشته را میخوانی، یک «من» دگر هستی؛
و بین این منها، چه جدال بیجدالی است…
تو را نمیدانم اما من، «من» میمانم!»
حقیقتا رمان جالبی بود
خیلی روند داستان هیجان انگیز بودد
هرکاری میکنم هیچکدوم از رمان هارو نمیتونم دانلود کنم؟
جالب بود، جلد داره آیا؟؟؟
خیلی جالب و فوقالعاده متفاوت بود…
هیچ کلیشه ای درکار نبود و روند داستان خیلی خاص بود و فضای متفاوتی داشت
از یه کتاب چاپی کمتر از این انتظاااار نمیره قطعا