گوشه ای هستم برای بودن های تو…
نبودت را لمس و بودنـــت را محــــو میکنم…
وقتی به غیر از من کسی را بنگری…
حســــود عالم میشوم زمانــــی…
کسی از تو برای خود سخن گویـــد…
آری منم مردی غیرتی…مغرور…حساس…لجباز و کمی هم تخس…
و اوست دختری ساده…پاک…لجباز…شرور و کمی هم ترسو…
و این گونه است که داستان آغاز میشــــود…
یکی بــــود دیگری هم هســـت اما روزگاری برای بودنهایمـــان نبــــود…
………رمان ظـــاهر مغـــرور باطــــن شــــرور:)………
بادی به غبغبه میدم با اخمی که همواره بین ابروهام جا خوش میکنه به اطراف نگاه میکنم همه جا پر از دود و سیاهی بود سالن با نور افکنی های رنگین روشن میشد و حرکات آدمایی که به اصطلاح درحال رقص و تخلیه انرژی بودن برایم نمایان میشد
به لیوان توی دستم نگاه میکنم پوزخند تلخی میزنم و لیوان خالی شدمو روی میز میذارم و دوباره به اطراف نگاه میکنم صدای بلند آهنگ و ریتم خنده های دخترهای اطرافم باعث میشد چشمام از هر وقت دیگه ای سردتر و نگاهم بی تفاوت تر از هرموقع دیگه ای بشه
اگه به خاطر معامله کوفتی این پسره سربه هوا نبود حاظر به یک دقیقه تحمل این جمع شکنجه آور نبودم
حالم از اطرافیانم چه مرد و چه زن بهم میخورد هرچند همه این صحنه ها و حتی صداها برام عادی شده بود اما گاهی چیزهای عادی هم برات حالت تهوع آور میشد
خیلی دوستش داشتم لطفا زودتر فصل دومشو بزارید 🙂
جلد دوم لطفا منتشر کنید
کی میزاری جلد دومش رو؟
عالی بود لطفاً جلد دومش و هم منتشر کنید
سلام رمان جالبی بود خوشحال میشم فصل دومشم بخونم
خواهشن جلد دومشم بزاریدددددد
جلددومشکیمنتشرمیشه؟؟؟؟؟؟
خواهشنزودتربزار
سلام جلددومشورکیبهاشتراکمیزارید
عالی. لطفا جلد دوم هم منتشر کنید.
خواهشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا جلد دومشم منتشر کنید لطفاااااااااااااا
عالی،فقط جلد دومشو هم منتشرکننده.