به قلم:کیانا بهمن زاد
ژانر:طنز/عاشقانه/کلکلی و مهیج:)
نویسنده رمان های پر طرفدار:
برج زهرمار و دختر شیطون بلا
برج زهرمار و دخترشیطون بلا۲
پولتو به رخم نکش
بی پناهان یه دنده
خانم دزدی که ماه شد
آوای چشمانت
بی عشق نیمه گمشده
ماموریت خانم فداکار
دروغ پولدار(دروغ های آقازاده و مدلینگ اسلامی)
دو مرد خشن من
تاوان عشق مشترک
چرخه عشق ما سه نفر
اعتراف کن عاشقمی
اگه دنبال رمانی هستید که همه پارامترهاتونو برای انتخاب یه رمان داشته باشه این رمانو حتما بهتون توصیه میکنم چون همه ژانرها توش وجود داره
رمان درباره چند دختروپسره که هرکدوم به شیوه های عجیبی مقابل هم قرار میگیرن و با اتفاقات و ماجراهای جالب و زیادی روبه رو میشن رمانی پر از #عشق #خیانت #پنهون کاری #عشقهای_اشتباهی #لجبازی_شیطنت و ماجراهای غیرقابل پیشبینی و تصور..یه چرخه عشقی چند نفره که در آخر مکمل های هم میتونن کنار هم باشن و اونایی که به اشتباه کنار همن به انتخاب غلط خودشون پی ببرند و درست تصمیم بگیرند نه صرفا احساساتی..#پسران بازیگوشی که به اشتباه عاشق میشوند و #دختران فرصت طلبی که عجولانه لیلی میشوند و اما دو شخصیت اصلی رمان یه مرد قانونمند و نفوذناپذیر و یه دختر شیطون و لجباز که از سر اتفاقات اطراف با وجود عشق پنهان درونشون درگیر چرخه عشقی دوستاشون میشن و به خاطر وجود یک #بچه مجبور به تصمیم هایی میشن که کل مسیر زندگیشونو تغییر میده
رمانی پر از رمز و راز و درعین حال شیرین و خواندنی طوری که ترجیح میدم حتی ذره ای از داستان رمانو توی خلاصه لو ندم بهتره خودتون این رمانو بخونید مطمئنم از این رمان عین رمان های دیگم خوشتون میاد
برای اینکه یه سری اتفاقات واقعی تر جلوه بده صحنه سازی رمان توی #ترکیه اتفاق افتاده و همه شخصیت های رمان ترکیه ای هستن
#خوش_بگذره_عزیزان 🙂
قسمتی از رمان
با شنیدن صدای آلارم موبایلم کلافه کشو قوسی به بدنم دادم دستمو به سمت موبایلم بردم کلافه صدای اعصاب خورد کنشو قطع کردم هوف این پنجمین برای بود که بدبخت داشت خودشو می کشت روی تختم نشستم یکم چشمامو مالیدم با خستگی از روی تخت بلند شدمو به سمت دستشویی رفتم نمیدونم فلسفه تنظیم آلارم توی خونه ما چیه وقتی همون ساعتی که خودمون می خواییم بلند میشیم:/صورتمو با حوله تمیز خشک کردم همون طور که به سمت آشپزخونه نقلیمون میرفتم صدامو انداختم پس کلم:
_دخترا پاشید صبح شده
از یخچال گوجه پیازچه و چندتا تخم مرغ برداشتم میخواستم املت مخصوص براشون درست کنم من عاشق آشپزیم رشته ای هم که داشتم میخوندم آشپزی بود در واقع منو خواهرم نیلا برای ادامه تحصیل اومده بودیم استانبول پیش دوست صمیمیم آیلین زندگی میکردیم اینجا دانشگاهش خیلی بهتر از آنتاکیا(یکی از شهرستان های ترکیه)بود میتونستم با بزرگترین آشپزهای ترکیه که همه جور غذاهایی بلد بودن ارتباط داشته باشم محدودیتی هم نداشتم همین باعث میشد بهتر ادامه بدم پولدار نبودیم دستمون یکم سخت به دهنمون میرسید حداقل من با موفقیتام داشتم زحمات خونوادمو جبران میکردم اما این نیلا خانوم..هوف معلوم نیست چه غلطی میکنه یکم جعفری خورد کردمو داخل ماهیتابه ریختم گوجه و پیازچه ترکیب رنگی قشنگیرو درست کرده بود که منو بیشتر سر ذوق میاورد تخم مرغایی که همزده بودم آروم داخل ماهیتابه ریختمو یکم همش زدم همون لحظه سروکله آیلین هم پیدا شد
آیلین_ایم چه بوی خوبی میاد به به داری چی درست میکنی دیلا جونم؟
_دارم املت درست میکنم آیلین جون میخوایی آشناتون کنم؟
حتما نظرتون راجب این رمان برامون بنویسید
آیدی کانال تلگرام نویسنده:
https://t.me/novel_kianabahmanzad
پیج اینستا نویسنده:
Kiana__bahmanzad
آیدی کانال روبیکا نویسنده:
https://rubika.ir/novel_kianabahmanzad
از نویسنده ی رمان مرد قانون مند و دختر قانون شکن ممنونم
آرزو میکنم همیشه رمان قشنگ بنویسی مارو سرگرم کنی رمانات عالین دختر مرسی