تازیانه ی باران•°•°(آرام جانم)
به قلم سلمه دادگر
•°•° به نام آنکه اگر حکم کند همه مان محکومیم•°•°
ﺗﻮ زندگی ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻗﺎﺑﻞ ﭘﯿﺶﺑﯿﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ!
ﺍﯾﻨﻮ ﺗﻮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﻡ،
ﺍﺻﻼً ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺑﺸﻪ، ﺍﻣﺎ ﺷﺪ…
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ
ﻧﻤﯿﺸﻪ، ﺍﻣﺎ …
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺁﺩﻣﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ، ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻤﯿﮑﺮﺩﻡ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻭﺟﻮﺩ
ندﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ اما ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻨﺶ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ، ﺍﻭﻧﻢ ﻧﻪ ﯾﮑﯽ، ﻧﻪ ﺩﻭ ﺗﺎ! ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺳﺮﻡ ﺁﺩﻡ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ!!!
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ، ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﺧﻢﮐﺮﺩﻥ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺖ!!
ﻭ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ، ﮐﻪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﻧﺒﻮﺩ، ﮐﻪ حزین ﻫﻢ ﺑﻮد!
ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﮔﺬﺭ…
ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﺳﭙﺮﯼ…
ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺯﯾﺎﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ،
ﺍﻣﺎ…
ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺍﯾﻦ ﺭﻭ دریافتم:
ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﻗﺎﺑﻞ ﭘﯿﺶﺑﯿﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ!
میگویند گذشت زمان می تواند مرهمی باشد برای تک تک زخم هایی که جبر ناجوان مردانه ی روزگار بر دلت کاشته اما من میگویم گذشت زمان نه تنها مرهم نمیشود بلکه هر روز با بی رحمی بیشتر زخمی بر زخم های قبلی میگذارد آری جان من هیچ وقت به گذشت زمان دلخوش مکن ،لبخند بزن گرچه بی دلیل باشد و سعی کن در لحظه شاد باشی زیرا شاد زیستن بزرگ ترین انتقامی است که میتوان از زندگی گرفت زیرا هنوز نفس میکشیم،گرچه به دلخواه نباشد زنده ایم و محکوم به زندگی کردن،زنده ایم و باید زندگی کنیم آنچه را که به لاجبار نام زندگی نهاده ایم…
” باران هیچ حواست هست که این روز ها چه بی رحمانه تازیانه میزنی بر پیکر نحیف دخترکی خسته که سخت به ستوه آمده از سختی دورانش؟
هیچ حواست هست که چقدر تلخی رقم زده ای برایش؟
برای کسی که روزی عاشقانه تو را دوست می داشت،تو را پاک و عاری از هر سیاهی میدانست،چه شد که سیاهی ریختی بر سفیدی های زندگی اش؟ چه شد که نوازش هایت تازیانه گشت؟چه شد که باریدنت برایش تداعی خاطراتی حزین و تلخ شد؟
کاش به حرمت آن همه عشق کمی صبر میکردی و آرام تر میزدی!”
:
خیلی نپص بود میشه ادامش بدین
قشنگ و به دل نشین بود
عالی بود
موفق باشید عالی بود
سلام چرا قسمت pdf واسه دانلود کار نمیکنه؟