هو القلم
به نام خداوند جان آفرین…حکیم سخن در زبان آفرین
بانوی دورگه
سیگاری که بین انگشت هام بود رو، توی جاسیگاری خاموش کردم، و به خاموش شدنش چشم دوختم. بعد از چند ثانیه که کلا داشت خاموش میشد و جرقه های قرمز رنگش به خاکستر تبدیل میشدن، نگاهم رو ازش گرفتم و به تلویزیون دوختم. قبلنا تو گذشته های خیلی دور وقتی که بچه بودم فکر میکردم آدما توی تلویزیون زندگی میکنن و به داخل تلویزیون وارد و خارج میشن و خیلی دلم میخواست وقتی بزرگ شدم بتونم برم داخل تلویزیون و اونجا زندگی کنم. نیشخندی به فکر های احمقانه خودم زدم…دنیای بچگی هم برای خودش عالمی داشت.
تمام حواسم رو به اخبار پخش شده از تلویزیون دادم، این روزا خبرهای تحریم و تورم از سوی دولت های غرب همه جا پیچیده!. پوفی کشیدم، دست بردم و خواستم گوشیم رو از روی میز بردارم که زنگ خورد. به صفحهش نگاه کردم که اسم (خربزه ۲) همون هلیا وسط صفحه خودنمایی میکرد.جواب دادم
_الو؟
با صدای همیشه خدا شادش جواب داد_سلام هااااله! خوبی؟ خوشی؟ سلامتی؟
بی حوصله یه کلمه جواب دادم_آره!…کاری داری؟
_آها آره راستش مامان گفت زنگ بزنم بگم امشب بیای خونه.
روی مبل یکم جابه شدم_خداحافظ
تقریبا جیغ زد_اه بزار حرف بزنم
چشمام رو تو حدقه چرخوندم_بگو!
_دایی امید و زنش دارن از روسیه برمیگردن.
_چه جالب!…خب؟
_اِ هاله اذیت نکن. شام بیا خونه دلم برات تنگ شده. نمیخوای خواهریتو ببینی؟
_نه اینکه خیلی هم ازش خوشم میاد بعد بخوام بیام ببینمش! در ضمن حالا خوبه خبر مرگت دو روز پیش اینجا بودی، حالا چرا دارن میان ایران؟
یکم جدی شد و جواب داد_برای عقد و عروسی.
_حالا چرا خونه ما؟
از اون طرف صدای داد رهام اومد_منم همینو میگم داااا! انگار جا قحطه! اَه الان مامان منو مجبور کرده شلوارکم رو در بیارم شلوار بپوشم چون قراره میمونا بیان خونمون میمونی! من نمیخوام شلوار بپوشــــم.
داشتم به غر زدن های رهام میخندیدم که هلیا با حرص توپید بهش_تو خفه!…میای؟
به ساعت نگاه کردم که شیش بعد از ظهر رو نشون میداد. دستی به سرم و موهای پسرونهام کشیدم.
_به خدا خیلی خستهام ازصبح سرکار بودم. برنامه کاریم دیگه داره کم کم تغییر میکنه، همین یه ساعت پیش هم از خواب بیدار شدم.
_تو رو خدا، تو روووو خداااا، هـــاله بیا دیگــــه
_باااشه سعی میکنم بیام!
_الهی قربون خواهر گلم برم…فعلا خداحافظ. شب بیای ها!
سلام ممنون از رمان خوبتون،جلد دوم رو از کجا میتونم تهیه کنم
سلامرمانبانودورگهخیلیقشنگکهنهعالیبود میشهجلددومشیعنیروحپادشاهروبرام
بفرستیدممنونمیشم
جلد دومش پس
سلام…رمان خسلی عالی بود…فقط جلد دوم رمان رو چطوری میشه پیدا کرد؟؟من خیلی گشتم نبود…اگر کسی پیدا کرد ممنون میشم برام بفرسته
سلام عزیزم من الان نزدیک دو سه ساله که رومان میخونم رمان بانوی دورگه عالی بود هر کاری کردم نشد جلد دومش و پیدا کنم خواهش میکنم جواب بدین
سلام شما رمان روح پادشاه رو کامل کردید
اگه کاملش کردید میتونید برام بفرستینش
ممنون میشم
جلد دومش میخام
خیلییی خیلیی خوب بود خیلی زیاددددد فقط لطفا جلد دومش رو سریع تر تو برنامه رمان های عاشقانه منتشر کنید خیلی منتظرشیم
خیلی خوب بود فقط جلد دومش رو پیدا نمیکنم
سلام ممنون از رمان خوبتون لطفاً بگین جلد دومش رو از کجا دانلود کنم
اگر پیدا کردی به منم بگو لطفا
اگه سعید اسم رمانو بهت گفت به منم بگو
عاااالی بود ولی هر کاری میکنم نمتونم جلد دومش رو دانلود کنم!!!!!
سلام عزیزم جلد دوم شو پیدا کرد
اگه پیدا کردی میشه بگی از کجا
رمان روح پادشاه هنوز کامل نشده تو انجمن رومان های عاشقانه هست بصورت پارت