رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
دانلود رمان پیوند خاص هفت آسمان

دانلود رمان پیوند خاص هفت آسمان

مقدمه:
جام جهان نمای من، چشم قشنگ تو شده
بدرقه نگاه من، برق نگاه تو شده
هر قدمی که می‌روم، پای دلم نمی‌رود
پای دلم شکسته و مانع راه تو شده
حلقه گیسوی تو را، نگاه من شانه زده
آینه نگاه من، چهره ماه تو شده
شوق وصال تو مرا، خانه نشین نموده است
خانه تاریک دلم، قلب سیاه تو شده

خلاصه:

– کجا با این عجله میری دختر؟!

– دارم میرم به سرزمین یاقوت.

– اون‌جا جای تو نیست! قبلا هم در موردش حرف زدیم؛ پس بحث رو تمام کن.

– من نمی‌خوام این‌جا باشم. آخر عاقبتم بشه خونه نشستن و گاو دوشیدن!

– خیلی بلند پروازی، یه روز همین بلند پروازیت کار دستت میده.

– حاضرم بلند پروازیم کار دستم بده. اما یک روز افسوس نخورم چرا این‌کار رو نکردم، چرا برای زندگیم تلاش نکردم. برای همین به خودم افتخار می‌کنم که دنبال اهدافم رفتم. هیچ وقت هم پشیمون نمی‌شم.

– باشه برو من نمی‌تونم جلوت رو بگیرم. پس حالا که روی حرف خودتی، یک اسب از استبل بردار. تا برای توی راهت خوراکی محیا کنم.

قسمتی از رمان

از این که مادرم رو تنها بذارم، افسوس می‌خورم. ولی چی‌کار کنم؛ که با من نمیاد.
به قول خودش زندگیم همین روستاس. آه‌ی کشیدم و به سمت استبل حرکت کردم.
سنگ ریزه های جلو پا هام رو همراه با راه رفتنم قل می‌دادم.
سرم رو بالا گرفتم موهای سمت چپم رو به عادت همیشه‌گیم پشت گوشم زدم.
صدای شیهه اسب ها نشون می‌داد رسیدم به مقصد. بدون نگاه کردن به بقیه اسب ها دنبال یار خودم گشتم. که تو همه اسب ها تک، سفید خالص بدون هیچ رنگی فقط وسط پیشونیش یه خال مشکی بود. وقتی دیدمش به سمتش رفتم که رو جفت پاهاش ایستاد شیهه ایی کشید.

دانلود رایگان  دانلود رمان جا مانده‌ای در من

– جوونم تک خال، جونم‌…

اوردمش از استبل بیرون. سیبی بر داشتم گذاشتم دهنش، زین و وسایل ها رو بهش بستم‌.

– اماده ماجراجویی هستی رفیق؟

شیهه‌‌ای کشید که اون رو به پای موافقتش اعلام کردم. از افسارش گرفتم کشیدم. تا دم خونه رفتم. کلافه شدم هنوز مادر نیومده الان شب می‌شه. فریاد زدم: مادر، کجایی؟!

– اومدم اومدم حوصله کن.

– داره شب میشه و راه خطرناک یالا…

– بذار دیگه فردا برو با حوصله.

– نه همین امروز میرم که همه سر کار هستن؛ نمی‌خوام آیسو و رامیار بفهمن؛ بعد می‌خوان بیان.

بقچه رو از دستش گرفتم پیشونیش رو بوسیدم. که منو تو بغل گرفت و گریه کرد.

– با دعای خیر بدرقم کن نه با گریه!

چند ستاره به این رمان میدی ؟؟
تعداد رای : امتیاز کل :
  • اشتراک گذاری
مشخصات کتاب
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: الناز سلمانی
  • تعداد صفحات: 277
  • 1029 روز پيش
  • علی غلامی
  • 6,421 بازدید
  • ۴ نظر
لینک کوتاه مطلب:
نظرات
  • Setayesh shekari
    ۱۹ دی ۱۴۰۰ | ۱۱:۵۰

    رمان قشنگی بود با پایان خوش دوشش داشتم
    ولی با اینکه پایان خوبی داشت ولی خیلی غیر منتظره بود به هر حال خوب بود

  • ناشناس
    ۱۴ آبان ۱۴۰۰ | ۰۸:۵۳

    عاللیییی

  • شادی
    ۱ مهر ۱۴۰۰ | ۲۳:۲۲

    عالی
    محشر
    اصلا حرف نداره

  • ۱۸ مرداد ۱۴۰۰ | ۱۴:۳۵

    ❤️

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • avaکارتون حرف نداشت نویسنده عزیز...
  • شهیدی هستمممنون میشم لینک گروه ایتا رو بزارین...
  • ایمان سعدتمه دوست دارم که این رمان از بی خانم...
  • ایمان سعدتعالی...
  • saraنمی دونم چی بگم فقط می تونم بگم کارتون حرف نداشت نویسنده عزیز...
  • R.Sسلام وارد کانال ایتاشون بشید و ازشون خریداری کنید...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.