رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
دانلود رمان بگذار مجنونت باشم

دانلود رمان بگذار مجنونت باشم

مامان-هاله دخترم
-جونم مامان
مامان-زنگ میزنن عزیزم فکر کنم باباته برو زودتر درو باز کن
-چشم
چادرمو سر کردمو دم در رفتم درو باز کردم حدس مامان درست بود خودمو لوس کردمو گفتم
-سلام بابای گلم
بابا-سلام دخترم
-خسته نباشی
-ادم همچین دختر قشنگی داشته باشه و خسته بشه از کارو زندگی؟!!!
-مرسی باباجون
همراه بابا وارد خونه شدیم سریع چای رو اوردم
بابا-دستت درد نکنه دخترم
-خواهش میکنم
بابا-مامانت کو؟

قسمتی از رمان

ب دنبال حرفم توی اتاق خواب مامان رفتمو پشت ویلچر وایسادمو حرکتش دادم ب طرف پذیرایی نزدیک بابا گذاشتمشو خودمم روی مبل مقابل نشستم بعداز احوالپرسی مامان بابا ، باباسره صحبتو اینجوری باز کرد:
-هاله بابا
-جونم
-کی پرواز دارین ؟!
اخه من مهماندار هواپیمام. اینجوری جواب بابا رو دادم
-امروز عصر چطور مگ؟
بنظرم یکمی نگران شد یعنی حالت چهرش ک اینو میگفت.دیدم جوابی نداد دوباره پرسیدم
-اتفاقی افتاده ؟
مثلا خواست از جواب دادن تفره بره گفت
-سعی کن سفره خوبی داشته باشی
کنجکاوترازقبل پرسیدم
-چطور؟
-اخرین سفریه ک میری
با متعجب ترین حالتی ک از خودم سراغ داشتم پرسیدم:اخه برای چی؟ من اشتباهی کردم کسی چیزی گفته؟
-نه دخترم فقط قرار داد دو سالت با اقای زارعی تموم شده
-نمیشه….
پرید وسط حرفمو گفت:دیگه نه بسه
آخه این ک خیلی بده. بذارین یکم درمورده خودم بگم. اسمم هاله هست.هاله سعیدی. درحال حاضر ۲۲سالمه من بعداز گرفتن دیپلمم ب کمک بابا توی شرکت هواپیمایی که از دوست بابا بود مشغول ب کار شدم. پارتیه دیگ نمیشه کاریش کرد. قرار داد دوساله بستم ک الانم تموم شده. خونمون در یکی از محله های نسبتا پایین شهر تهرانه. تک فرزندم مامانم ۷سال پیش توی یه تصادف قطع نخاع شد بابامم توی یه کارخونه کار میکنه البته تا حالا نشده ک کارخونشونو ببینم چون حتی خودشم در کل هفته فقط دوشب خونه میادو میبینمش بقیه روزا و شبارو توی کارخونه سر میکنه درهر صورت خدارو شکر که هستن
-یعنی واقعا نمیشه کاری کرد؟
بابا-نه دخترم نمیشه
با قیافه ای ناامیدو مغموم جواب دادم

دانلود رایگان  دانلود رمان عمارت خون

چند ستاره به این رمان میدی ؟؟
تعداد رای : 1 امتیاز کل : 1
  • اشتراک گذاری
مشخصات کتاب
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: فاطمه حاتمی
  • تعداد صفحات: 420
  • 1061 روز پيش
  • علی غلامی
  • 8,445 بازدید
  • ۷ نظر
لینک کوتاه مطلب:
نظرات
  • Setayesh shekari
    ۶ اسفند ۱۴۰۰ | ۰۰:۵۳

    واقعا یه رمان فوقالعاده بود
    زیبا ترین رمان و به بهترین شکل ممکن و نویسنده ایی عالی و خیلی خوب با قلم قوی
    رمان فراز و نشیب های زیاد و خیلی خیلی زیبایی داره و …..
    خلاصه بگم از همه نظر عالی با پایانی خوش
    پیشنهاد میکنم حتما بخونیدش

    • ناشناس
      ۸ آذر ۱۴۰۱ | ۱۹:۲۶

      ❤️‍♀️ خوشحالم که دوست داشتین

    • Fatemeh
      ۸ آذر ۱۴۰۱ | ۱۹:۲۷

      خوشحالم که رمانمو دوست داشتین‍♀️❤️

  • Soli
    ۱۲ شهریور ۱۴۰۰ | ۱۴:۲۸

    خیلی عاااااااالی بود

  • ناشناس
    ۲۰ خرداد ۱۴۰۰ | ۲۰:۴۴

    میشه لطفاً این رمانوبرای من بفرستین

  • بکائیان
    ۹ خرداد ۱۴۰۰ | ۱۰:۴۴

    سلام میشه این رمان ب ایمیل من بفرستید
    Fatemehbokaeian20202020@gmail.com

  • بکائیان
    ۹ خرداد ۱۴۰۰ | ۱۰:۴۳

    سلام میشه این رمان ب ایمیل من بفرستید

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • R.Sسلام وارد کانال ایتاشون بشید و ازشون خریداری کنید...
  • ستایشنميدونم چقدردیگه بایدقسمتون بدم تااین رمان رورایگان بزارید...
  • امیرعالی خوشم آمد...
  • چجوری بخونمشون؟...
  • زهرا زارع مقدمدر دل دارم سخن می اورم ان را بر زبان اما سخن کجا و خط زیبای رمان کجا ؟ ☆ واقعا ر...
  • گودزیلای همسایه...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.