مقدمه:
قدرتمند است،بیپروا،جسور و بیرحم.فرقی ندارد کم باشی یا زیاد،بالا باشی یا پایین،اگر بخواهد اتفاق میافتد.یا میسوزاند یا با تو کاری خواهد کرد که بسوزی.آتش بزنی تا اتش نگیری.نیازش داری تا باور کنی هستی،زندهای.تا بودن را باور کنی.جنگیدن برای رسیدن.تو نیاز داری،تو به معجزهی آن نیاز داری.معجزهای به رنگ عشق.به عشق.
بوی تند سیگار و مشروب به بینیام میزد و صدای خفهی بمِ موزیک سایکوی پشت سرم،روحم را آزار میداد.صدای خندهی مستانهی عاطفه را از پشت سر بین آن همه هیاهو به راحتی میتوانستم تشخیص دهم.خود من هم نمیدانستم دقیقا چه مدت است که دور از میدان رقص،پشت به آنها، زیر تاریک روشن رقص نور،روی کاناپهی قرمز چرمی نشسته بودم و به جام مشروب نیمهی دستم نگاه میکردم.چندمین جام بود که سر میکشیدم؟حسابش از دستم در رفته بود.اصلا من آنجا چه میکرم؟الان میبایست در آن عمارت سنتی شمشاد نشسته،خانومی میکردم.
غمی عظیم به دلم چنگ زد و بغض خفهی این روزهایم را بیشتر کرد.
از نگاه کلی ؛؛رمان ارزش خوندن داره
و چون ژانرش یه جورایی فانتزی محسوب میشه
نمیشه زیاد ایراد گرفت
هر چند ایراد زیادی هم دیده نشده ولی چند تا نکته ریزی داره که به بهتر شدن رمان کمک میکنه
به هر حال خوب بود
خسته نباشید
رمان قشنگی بود ارزش خوندن حتما داره
سلام
رمان زیبایی بود و عالی
کتابش عالییییییه .افرین به نویسنده اش