رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
داستان کوتاه ضربدر

داستان کوتاه ضربدر

بنـام خودش

 

 

 

یک برگ از دستمال کاغذی جلو روم بر می دارم، چندمین برگه، نمی دونم؟

روبروم نشسته، تند تند چیزی رو تو گوشی تایپ میکنه و لبخندش پاک نمیشه!

با حرص چشم هامو می بندم.. دلم میخواد بترکه!

آخه من کجام شبیه نو عروس های یک هفته ای میمونه؟!!

بالاخره موبایل رو کنار میذاره.

-جانم عزیزم، چی میخواستی بگی؟

آب دهنمو قورت میدم.. حتی فکر کردن بهش هم زجرم می داد چه برسه به گفتنش، ولی گفتم، گفتم!

-امروز یه خانمی اومده بود اینجا، ندا.. می گفت دوست شوهرتم، دوست دختر تو!

سرشو ریلکس تکون میده.

-خب؟

نفس نفس میزنم.

-خب؟ خب یعنی چی؟ میگم طرف میگه دوست دخترته.. نمی خوای توضیحی بدی؟

بلند میشه، موبایل به دست.. سمت انتهای سالن و پله ها میره.

پشت سرش بلند میشم..

از پله ها بالا میرم و وسط سالن بالا بازوشو میگیرم.

-من دارم با تو حرف می زنما، کجا داری میری؟

بازوشو می کشه، ذل میزنه تو چشم هام، با جدیت تمام.

-من مرد آزادی هستم، آزادِ آزاد.. هر کاری هم بخوام می کنم، دوست دختر میگیرم، میرم باهاش مسافرت، براش کادو میخرم، حتی میارمش خونه.. نه یکی که بلکه چند تا چند تا.. تو سر جای خودت، اونا هم سر جای خودشون، نگران نباش، تو فرق داری‌، زنمی.

اشک هام می جوشن!

-خجالت بکش‌، یعنی چی این حرف ها و کارا، به چی میخوای برسی!

پوزخند می زنه.

-به خوشی، به کیفِ دنیا، پول دارم، پول.. هر کاری بخوام می کنم‌، هر کاری.. همین خود تو، بخاطر پول باهام ازدواج کردی، نگو نفهمیدم، حالا هم بیا، پول، خونه ی چند میلیاردی، چند تا ماشین، حساب بانکی، خدم و حشم‌، کافیه برات، هوم.. می دونی فقط پول حرف اولو میزنه، من پولدارم‌، اینو برای خودت روزی هزار بار هم شده تکرار کن!

بعد چند تا تراول هزاری از داخل کیف اش خارج کرده و همراه دو تا کارت بانکی از سرم انداخت پایین.

دانلود رایگان  داستان کوتاه آلزایمر زرد

-پول‌‌، فقط پول!

با همون نیشخند رفت تو اتاق!

دو زانو روی زمین سقوط کردم و تراول و کارت بانکی ها رو توی مشت ام فشردم..

پول.. پول.. پول!

من بخاطر پول زنش شدم، آره‌، فقط بخاطر پول، پول.. قید عشقمو زدم، فقط بخاطر پول، پول!

حالا خب دیگه.. اینم از پول!

دیگه چی میخوام، چی باید بخوام.. به چیزی که می خواستم رسیدم دیگه!

نمی دونم چقدر توی اون حالت موندم که مهیار از اتاق خارج شد، با یه تیپ دیگه که بوی ادکلن چند میلیونیش توی فضا پیچید.

کنارم نشست، چونمو گرفت و باز ذل زد به چشم هام، چشم های خیس ام.

-هیچ چیز و هیچ کس ارزش نداره آدم مروارید های چشم هاشو هدر بده.. آروم باش، سوییچ ماشین مشکی که دوسش داری روی کانتر اتاق گذاشتم، پاشو برش دار برو خرید‌.. هر چی دوس داری بخر، رمز جفت کارت هام تاریخ تولد خودته، پاشو، خانما با خرید آروم میشن، منم میرم بیرون برای شام میام، فعلا.

بعد با بوسه ای رو سرم، منِ مبهوت رو همون طور رها کرد و رفت!

بلند شدم، کارت ها و تراول ها رو همون طور توی سالن رها کرده و رفتم توی اتاق.. روی تخت دراز کشیده و هق هق ام رو خفه کردم!

باز هم پول..

آره، من‌، من خاک تو سر، حالا باید دور احساساتم ضربدر بکشم و خودمو غرق پول کنم.. فقط پول!

خب همینو می خواستم، فقط بخاطر پول زنش شدم، فقط پول!

 

 

 

#ضربدر

#ا_اصغرزاده

۲۷’۱’۱۴۰۰

چند ستاره به این رمان میدی ؟؟
تعداد رای : امتیاز کل :
  • اشتراک گذاری
لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • R.Sسلام وارد کانال ایتاشون بشید و ازشون خریداری کنید...
  • ستایشنميدونم چقدردیگه بایدقسمتون بدم تااین رمان رورایگان بزارید...
  • امیرعالی خوشم آمد...
  • چجوری بخونمشون؟...
  • زهرا زارع مقدمدر دل دارم سخن می اورم ان را بر زبان اما سخن کجا و خط زیبای رمان کجا ؟ ☆ واقعا ر...
  • گودزیلای همسایه...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.