عسل دختر شادو شیطون که به خاطر مشکلاتی که توی زندگیش دامن گیرش میشه مجبور میشه که با پسرعموش و رفیق پسرعموش همخونه بشه با پسرایی که اوناهم از شیطنت و بچه بازی از عسل کم نمیارن بین اینهمه شیطنت درگیر
تا اینکه یه روز….
هنگامی که بر بلندای قله عشق و صداقت
بر پایه کوهساران لطافت ایستاده بودیم
هردو دست در دست هم
سوگند وفاداری یاد کردیم که ناگهان…
رعدوبرق جدایی به دستانمان اثابت کرد
و در دریای جدایی غرق شدیم که ناگهان…
چرخه عشق ما سه نفر شکل گرفت
و…..
_ارباب جونم اربـــــــــــاب
همین طور که داشتم کوله پشتیمو روی دوشم جابه جا می کردم سرمم پایین انداخته بودم تندتند به سمت پله ها حرکت میکردم نباید اینبارم دیر میرسیدم توی همین فکرها بودم که یکهو به یک جسم سخت برخورد کردم درد وحشتناکی توی سرم پخش شد به خاطر همین دستمو به سرم گرفتمو آخی گفتم نگامو بالا آوردم ارباب با چشمهایی که بی خوابی دیشبو داشت به رخم میکشید ( اصلا به من مربوط نیست که دیشب تا خوده صبح همراهم نشست پای فیلم تا نکنه صحنه توش باشه انگار من بچم:/ )
با موهای ژولیده ودستهایی آویزون که ازعصبانیت مشت شده بود زل زده بود به من
یک قدم عقب رفتم این قیافش اصلا نشونه خوبی نبود همین حرکتم باعث شد که با صدای دادمانندی فریاد بزنه:
ارباب_چیه صداتو انداختی روی سرت هــــــــــان
مدیون باشید اگه فکر کنید ترسیدمــــا فقط وحشت کردم!
در حالیکه هول کرده بودم با من من کردن سریع گفتم:
_خب…ایم چیزه…ازقدیم گفتند سحرخیزباش تا…تا…
ارباب_تا چی؟؟؟؟؟؟
کمی فکر کردم هیچی به ذهنم نمی اومد اوف ادامش چی بود؟آها یادم اومد بعد با افتخار کامل درحالیکه سینمو میدادم جلو با غرور کاذبی گفتم:
_تاسالم بمونی
ارباب اولش چشماش گرد شد اما بعدش اونم عینه من راست شدو دست به سینه مقابلم ایستاد بعد با لحنی که انگار داره مسخره ام میکنه:/ گفت:
_منظورت همون کامروا باشیه دیگه نه؟؟؟؟!!!!!
آیدی کانال تلگرام نویسنده:
https://t.me/novel_kianabahmanzad
پیج اینستا نویسنده:
Kiana__bahmanzad
آیدی کانال روبیکا نویسنده:
https://rubika.ir/novel_kianabahmanzad
این همون چرخه عشق ما سه نفر نیس؟
ارع
ارعچرا اسمش عوض کردن
قشنگ بوددد ممنوننننن
هی ایدین…..
واقعاعالی بود
همه ی رمان های شما محشره
من توی رمان های عاشقانه هم همه ی رمان هاتونو دنبال میکنم و امید وارم موفق بشین توی نوشتن همه ی داستاناتون شاید بقیه داستان های شما را میخونن و میگن عالی بود ولی منی که خودم نویسنده هستم میگم واقعا عالی هستن و شما یک نویسنده ی فوق العاده هستید
امیدوارم همیشه موفق باشید
مرسی رمان عالی بود من توی ی روز تمومش کردم ولی حیف ،صد حیف ک آخرش آیدین مرد اصلا قلب خودمم تیر زد خیلی آخرش غمگین شد ک آیدین مرد .
آرمان هم بعد مرگش نباید در مورد آیدین اینطوری میگفت
من همه رمانهاتونو دوس دارم…اما این رمان رو نسبت به بقیه رمان ها کمتر دوس داشتم زیاد بهم نچسبید نمیدونم چرا
من عاشق رمان ها ی هستم .خیلی قشنگن . واقعا خدا قوت . شما خیلی نویسنده خوبی هستیم .
کانال رسمیم در تلگرام
https://t.me/joinchat/ghAduVS7EWIxYjdk
در روبیکا:
https://rubika.ir/joinc/BBGAGAIF0QDQYFIDTVSAXKZBWPUSOGZM
سلام
درخواست ارتباط باهامو داده بودید ایدی تلگرام و روبیکامو میذارم جهت نظراتتون حرفی باهام دارید یا حتی جهت همکاری برای نوشتن رمان یا زدن کانال و چیزای دیگه میتونید بهم پیام بدید
تلگرام:writet_81@
روبیکا:Dokhy81@
بیشتر توی روبیکا فعالم توی تل شاید یکم دیر جواب بدم
دوستتون دارن
وای چه قدر خندیدمخیلی باحال بود خداقوت