مگر چند بهار عمر داریم
که نباشی و نباری بر بهار دل من
مگر چند پاییز گذر داریم
که بریزی برگهای جدایی بر روح و روان من؟
چرا نباید باشی در کنارم عاشقانه و
بشنگی دل و
نبینی عشق و وفای من؟
ای دیوانه،
کجاست آن بانگ خوشبختی فریاد تو
که آوایش، دور شده از دلهای دلتنگ ما؟
چرا آمدی عاشقانه و
به جا گذاشتی
متروکه ی عشق ما؟
بگو؟
ای آدم بی حوا
کجا گم کردی حوای خود
بگو؟
چه حال و هوای مستانگی بود
که سیب چیده شده ی حوا
له شد زیر بارِ غرور تو؟
چرا سوزاندی و آتش زدی یک شبه
هرآنچه بود در دل آدم؟
ای فرهاد کوه کن
ای دیوانه…
چه کردی با شیرین خود
که رها ماند در گذر گاه عشق؟
بگو؟
توائی که مست بودی از باده ی شیرین
کجا محو کردی جام شراب او؟
ای خوش نغمه سرای من
چه کردی با من و دل خسته ی خود؟
چه شد آن اشعار عاشقانه ی تو
که روز به روز حک میشدند
در کنج دلِ ما؟
چرا سوزاندی همه را یک شبه و
گذاشتی بر جا خاکستر عشق ما؟
چرا.؟.چرا؟
#چندبهار
🎤: به گویندگی: #افسونغفائی
📝: به قلم : #دکترمهربانومیرفتاح
دکلمه و تدوین عالی ممنونم