رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
داستان کوتاه ناموس من

داستان کوتاه ناموس من

به نام خدا

«ناموس من»

– خواهرم موهات داره واسه چشم‌های اون نامحرم می‌رقصه‌ها، خواهرم! با شما هستم. خواهر من!

– هی کجا مشدی؟

عینک کبودت رو از چشم‌هات بردار شاید غیرتت برا مانتوی زیادی باز زنی که دستش تو دست‌هاته، به جوش اومد!

– عمو! چشم‌هات رو درویش کن!

از خانمت که خودش رو پوشونده تا زیبایی‌هاش رو فقط برای تو حفظ کن، خجالت نمی‌کشی؟

– آقا با شمام!

خانم!…

امرِ معروف‌هایم بوی التماس به خود می‌گیرند و زانوهای خسته‌ی به هر سو چرخیده‌ام، زمین می‌خورند و پیشانی‌ام بر سنگ سرد قبرم سجده می‌کند و اشک‌هایم بنفشه‌ها‌ی همسایگی‌ام را آب یاری می‌کند.

– سلام قربونت برم! تو که نمیای به دیدنم، باز هم من اومدم.

سرم را بلند می‌کنم و به قرص کامل ماهش نگاه می‌کنم.

– در جریانی که چه قدر دل تنگتم؟

دستم را بر روی دست گیر کرده در نام حک شده‌ام می‌کشم و بغض سر باز کرده‌ام را به کناری هول می‌دهم.

– قربون دلت میشه بابا!

– بابا ازت گله دارم.

– من هم ازت گله دارم؛ چرا زل زدی به اون پایین؟

سرت رو بلند کن!

بذار چشم‌های دختر کوچولوم رو ببینم!

من این جام، کنارت.

– چرا تنهام گذاشتی؟ هان؟

دلت به حال نازهای دخترونه‌ی بی خریدارم نسوخت؟

دلت به حال رؤیا شدنِ دویدن تو آغوش پدرانه‌ات نسوخت؟

پشیمان از گله‌ام، تنها سکوت می‌کنم.

– مگه نباید من رو تو لباس سفید می‌دیدی؟

مگه نباید دست‌هامون رو تو دست هم می‌ذاشتی و می‌گفتی «نبینم خم به آبروش بیاری!»؟

دانلود رایگان  داستان کوتاه بسیار زیبای وطن به قلم صبا ملا کریمی

مگه نباید می‌گفتی درِ این خونه همیشه به روت باز؟

مگه نباید دلم قرص دست‌ حامی پشتم بود؟

بابا! مگه من دخترت نبودم؟

پس چرا نبودی؟

پس چرا نیستی؟

هق‌هق قلب شکسته‌اش کمرم را می‌شکند.

– واسه چی رفتی؟

– واسه کی رفتی؟

چهار انگشتش را با حرص، بر لبه‌ی سنگ رو سیاهم می‌زند و بلندتر گله می‌کند.

– آخه کدوم ناموس؟

به دور و برت نگاه کن!

این‌ لب قرمزها ارزش خون قرمز شما رو داشتن؟

واسه حفظ تیکه پروندن کدوم یکی از این بی‌غیرت‌ها خودت رو تیکّه تیکّه کردی؟

این‌ها ارزش سینه‌های ستبر شده‌ی شما رو داشتن؟

سرم افتاده و افتاده‌تر می‌شود و داغی اشک‌هایم برگ‌های بنفشه را می‌سوزاند.

– آخه کدوم ناموس بابا؟

سرش فرود می‌آید و پرِ پرواز کرده‌یِ چادرش، شمع بی‌گناه سوخته‌ را خاموش می‌کند.

– ناموس تو منم؛ چرا ناموست رو تنها گذاشتی و رفتی؟

بوسه‌ی شرمندگی‌ام را بر سرش می‌نشانم و دست زمخت آرپیچی گرفته‌ام را نوازش‌وار بر پشت بی‌پشتوانه‌اش می‌کشم.

– کاش بودی بابا!

کاش بودی تا قبل از بله گفتنم اسمت رو می‌اوردم!

چرا خودت رو قربانی ناموس جماعتی کردی که خودشون هم به فکر ناموسشون نیستن؟

کاش بودی بابا!

 

 

 

نوشته: فاطمه اسماعیلی(آیه)

 

پایان

 

۱۳۹۹/۲/۱۰

چند ستاره به این رمان میدی ؟؟
تعداد رای : امتیاز کل :
  • اشتراک گذاری
  • 1153 روز پيش
  • علی غلامی
  • 3,280 بازدید
  • یک نظر
لینک کوتاه مطلب:
نظرات
  • ناشناس
    ۱۹ بهمن ۱۳۹۹ | ۲۳:۰۶

    داستان قشنگ با موضوع جالبی بود. واقعا چقدر ما مدیون این شهداییم. البته به نظرم اینکه میگه ناموس خودت که من بودمو تنها گذاشتی به خاطر ناموس بقیه رفتی درست نیست چون در هر حال به خاطر همه مردم اونا رفتن به خاطر امنیت و آرامش همه که شامل خود دخترشم میشه
    البته که تنهایی و رنجی که فرزندان شهدا میکشن رو من و امثال من نمیتونیم درک کنیم. خدا پشتیبان و نگهدارشون باشه همیشه

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • چرا؟ واقعا چرا انقدر همه رمانات دوست داشتنی هستن؟ اینهمه تخیل و تبحر از کجا میاد...
  • ببخشید چطوری رمان رو دانلود کنم...
  • آسیجلد دومش رو از کجا خوندی لطفاً بگو...
  • ممنونم ازتون خیلی قشنگ بود چطور میتونیم جلد دومش رو هم دانلود کنیم...
  • ۷۸۷۷زیبا بود خسته نباشید...
  • مهلاسلام میشه فصل دومشم بزاری...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.