لحظهی دیدنت انگار که یک حادثه بود
حیف چشمان تو این حادثه را دوست نداشت
سیب را چیدم و در دلهرهی دستانم
سیب را دید ولی دلهره را دوست نداشت
تا سه بس بود که بشمارد و در دام افتد
گفت یک … گفت دو … افسوس
سه را دوست نداشت
من و تو خط موازی؟ نرسیدن؟ هرگز!
دلم این قاعدهی هندسه را دوست نداشت
درس منطق نده دیگر تو به این عاشق که؛
از همان کودکیاش مدرسه را دوست نداشت …
شعر: #مهدی_جوینی
گوینده: #زینب_صالحی
این رمان اختصاصی سایت رمانکده میباشد و کپی برداری از این اثر چه با ذکر و چه بدون ذکر منبع حرام می باشد .
چقد صدایی دلنشینی بود
تمامی حقوق مطالب وب سایت رمانکده محفوظ و هر گونه استفاده از کتابهای قرار داده شده بر روی سایت رمانکده به هر نحوی (انتشار از طریق اپلیکیشن های موبایل، کپی بر روی سایت و وبلاگ ها حتی با ذکر منبع و...) ممنوع می باشد و با متخلفین طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای برخورد می شود. و تیم رمانکده هیچ گونه رضایتی از قرار دادن فایل رمان ها در تلگرام و .... ندارد و از نظر اخلاقی کار صحیحی نیست.©
نظرتون راجب این رمان چی بود؟