«تقدیم به امید و نور چشم شیعیان، آقا صاحب الزمان و ان شاءالله تعجیل در ظهور ایشان»
«و تقدیم به پدر و مادر مهربان و همسر عزیزم»
من خدایی دارم،
می داند گناهکارم، می داند ظلم و ستم
شده اسباب دلم،
در پس ثانیه ها، بعد از آن غم نامه ها،
می داند که چگونه،
بستاند غمِ هجرانِ مرا..
گناهی کرده ام، سفید
می دانم خطاکارم،
شده اوقات دلم
کنج نشینی در آن محرابِ غم پرورده ها،
شده نجوایِ دلم:
که «خدایا، ببخش»
بعد از این اوقات،
حال و احوال مرا…!
عصایش را به درخت بیدِمجنون تکیه میزند و به سختی روی تخت چوبی حیاط می نشیند. نگاهش را به آسمان سوق می دهد و چند سرفه پی در پی امانش رو می برد.انگاری باز هم خاطرات به ذهنش هجوم اورده بودند. معطل نمی کنم و پرده را آهسته می کشم و چمدان به دست، از اتاق خارج می شوم. از پله ها پایین می روم که ناگهان نگاهم به نگاه بی بی گره می خورد. در همان حالی که سبزی پاک می کند، خطاب به من که کنارش رسیده بودم و سلام می کنم، می گوید:
-سلام به روی ماهت پسرم، بی زحمت برو قرصای حاجی رو از تو یخچال بردار بهش بده فکر کنم الان وقتشه بخوره، میترسم سرفه امونش رو ببره
لبخندی میزنم و کنارش به پشتی تکیه میزنم.
-چشم بی بی جانم. امر دیگه؟
-نه مادر برو دورت بگردم دل نگرون حاجی ام. منم پاهام قوت نداره همین دوتا پله حیاط رو برم پایین وگرنه درنگ نمیکردم و خودم میرفتم مادر.شرمندتم!
-این چه حرفیه بی بی جون. خودم مخلصتم.
در حالی که یکی از بسته های ترخون را باز می کند، می گوید:
-فدایت مادر. بانو فاطمه نگهدارت باشه. به قول قدیمیا چشم و چالتم که زهرایی باشه تو همه زندگیت عاقبت بخیر میشی
با خنده می گویم:
-چشم و چالم؟ این دیگه چیه؟
با دست های چروکیده اش مشغول پاک کردن ترخون ها می شود وبا لحن ابااجدادی اش می گوید:
-ببین ننه. تو شهرِ ما وقتی مِگوفتن پسر با حیا کِیه یک نُگاه به دور و بر مِکیردَن هرکی چَشمِش رو زِمین بود، مِشُد پسر با حیا. بِرِی همو اونا همیشه عاقبت بخیر مِرُفتن!
از ته دل میخندم و لپ تپل بی بی را می بوسم.
-وای که من عاشق خودت و اون لهجتم بی بی جــــونم، من برم که فکر کنم حاجی بابا از دست رفت. چشم چشم قول میدم چشم و چالم رو زمین باشه و عاقبت بخیر بشم. خوبه ننه؟
بی بی بالشتک کنارش را برمیدارد و محکم به سرم میزند.
-ای شیطون مادر، من و مسخره می کنی. ای خدا بگم چیکارت نکنه نفسُم!
بلند میشم و بالشتک را با احترام پشت کمرش میگذارم. نفس راحتی میکشد و به بالشت تکیه میزند.«آخ الهی پیرشی مادر»
[su_box title=”روش اول خریداز طریق زرین پال” box_color=”#ffeb3b” title_color=”#2b2b2b” radius=”10″][/su_box]
روش دوم خرید از طریق کارت به کارت هزینه
اگه به هر دلیلی با خرید از طریق اینترنت با دو روش بالا مشکل دارید میتوانید مبلغ ۸ هزار تومن به شماره کارت زیر کارت به کارت کنید و بعد به شماره تلفن (۰۹۰۲۴۰۸۴۸۵۸) نام رمان رو اس ام اس کنید و لینک رمان رو دریافت کنید
سلام ممنونم از نویسنده بابت رمان پرمحتواش.
ببخشید رمانم کامل نیست میشه کمکم کنین کاملشو دان کنم
سلام رمان خوبی هست
چه قشنگ که رمانتون رو تقدیم به امام زمان کردین.
سلام
رمان قشنگ و خوبی بود و همچنین پر محتوا بود و یکسری از اطلاعاتی که همیشه دوست داشتم بدونم رو داشت و شخصیت پردازیشم خوب بود و بلاخره یک زندگی رو دیدیم که همش قصر نیست. ممنونم از سایت خوبتون و نویسنده خوب.
سلام من این رمانو داخل کانال تلگرام دنبال میکردم خیلی رمان خوب و زیبایی بود و به علاوه پر محتوا ممنون از نویسنده و سایت خوب رمانکده ممنون