اولین باری که تو زندگیم چیزی رو جا گذاشتم هنوز یادمه. آخرای زمستون بود ولی هوا می گفت بهار شده.
یه شال گردن مشکی داشتم که مادر بزرگم واسم بافته بود.
اون روز وقتی رسیدم سر کلاس مثل همیشه گذاشتمش تو جا میزی.
زنگ آخر که خورد فراموش کردم اصلا شال گردن دارم، تو کلاس جاش گذاشتم و وقتی فهمیدم که نزدیکای خونه بودم.
نمی دونم چرا ولی برنگشتم.
گفتم این هوا که شال گردن نمی خواد. فردا میرم سراغش! فردای اون روز زمستون به خودش اومد و هوا عجیب سرد شد.
تازه فهمیدم چی رو جا گذاشتم چون بهش احتیاج پیدا کرده بودم!
تا رسیدم مدرسه رفتم سراغ جا میزیم.
#حسین_حائریان