عشق برای زن رمانی است که خود قهرمانش است
و برای مرد رمانی است که خود نویسندهاش است.
«ولتر»
زندگی هر کدام از ما مثل یک رمان میماند، قصّهای نانوشته پر از اتفاقات خوب و بد. یکی با غم زندگیاش شروع میشود و یکی با شادی، یکی با شادی زندگیاش تمام میشود و یکی با غم.
ای کاش در زمان به دنیا آمدن، روی ورودی آن دو جمله مینوشتند: لطفاً با لبخند وارد {دنیا} شوید تا هیچ نوزادی هنگام تولد، با گریه متولد نمیشد. انگار هنگام ورود به همهی ما اعلام میکنند، دنیا پر از غم و غصّهست! یادشان رفت که اعلام کنند، در آنجا، گاهی غم جای دارد گاهی شادی. شاید اگر با لبخند وارد میشدیم، دنیا هم به ما با لبخند پاسخ میداد و جورچین زندگی را جور دیگری جور میچید.
دنیا محل گذر است. عمر ما مثل عمر یک گل کوتاه است. مثل یک غنچهی گل، ایستگاه اول دنیا پیاده میشویم. با بزرگترین نعمتی که خداوند به ما میدهد روبه رو میشویم و در دامن پر عشق و محبّت آنها پرورش مییابیم. روزگار به ما آب میدهد و شکفته میشویم و بعد تبدیل به یک گل، در آخر هم به تقدیر سرنوشت، پر پر میشویم.
یادمان باشد! در این توقف کوتاه، عاشق شویم. اگر عاشق نشویم! عمر را مفت باختهایم. زندگی بدون عشق؛ تلف کردنه عمره، حروم کردنه لحظاته، خوشا روزی که عشق به سراغ آدمی میآید چون عشق آمدنیست، جستنی نیست. عشق مثل شانس فقط یکبار درب خانه را میزند، مواظب باشیم! خانه باشیم وگرنه میرود و دیگر بر نمیگردد و باید خیلی زود در ایستگاه آخر زندگی، پیاده شویم.
نه تو میمانی و نه اندوه
و نه هیچ یک از این مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آینه، نه؟ آینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به توخواهد خندید
واگر بغض کنی
آه از آینه دنیا که چه ها خواهد کرد
گنجه دیروزت، پر شد ازحسرت واندوه وچه حیف؟
بسته های فردا همه ای کاش ای کاش؟
ظرف این لحظه ولیکن خالیست
ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید دراین خانه بر او باز نکن
تا خدا یک رگ گردن باقیست
تا خدا مانده ، به غم وعده ی این خانه مده «سهراب سپهری»
● فصل اول
حتما نظرتون راجب این رمان برامون بنویسید
خیلی قشنگ بود و جذاب لذت بردم از خوندنش
دستتون درد نکنه خدا قوت
هوف جملات و متنش قشنگ بودن خسته نباشی واقعا جذاب بود