دو ساعتی بود که هوا به تاریکی روزگارم شده بود و من همچنان بی حرکت به روبرو نگاه می کردم..
به ساعتم نیم نگاهی انداختم.. از اونجا که زمان برای من مهم ترین چیز ممکن تو این دنیا بود، احتساب تمام روزها و لحظات و ثانیه های از دست رفته م رو داشتم.. ساعت لکسوس با بند چرم اصل که با صفحه ی گرد و سه دایره ی کوچکتر که دوازده هرشب رو با عقربه هایی طلایی به من نشون می داد روی مچ دستم خودنمایی می کرد..
درهمون حالت بدون اینکه سرم رو بالا بیارم چشم های سیاهمو بالا کشیدم و به منظره ی سیاه روبروم که عجیب سفید میومد نگاه کردم و گفتم:
-دو میلیون و صد و نود هزار روز و دو ساعت و هجده دقیقه و سی و سه ثانیه..
پوزخند زدم.. دست چپم رو وادار کردم به حرکت.. به خاطر دوساعت بی تحرکی حس میکردم وزنه بهش وصل کردن.. مشتم رو باز کردم و دستم رو روی تنه ی سرد و لطیف درخت گذاشتم..
نگاه منتظرم، روبرو رو هدف گرفته بود.. من خسته نبودم.. این هوای سرد اولین شب آذر ماه برای من سال هاست که شب یلدا شده بود.. طولانی و پر از درد.. اما من نمی لرزیدم.. دوباره گوشه ی لبم بالا پرید.. من منتظر بودم و از این کار خسته نمیشدم اون هم امشب.. فکم رو به هم فشردم و زمزمه کردم:
-هرگز..
حتما نظرتون راجب این رمان برامون بنویسید
عالیههههههههههههههه.. امیدوارم کارای بیشتری از این نویسنده ببینیم..
عالی بود
من بسیار سخت پسند هستم و به جرئت میگم یکی از محدود رمان هایی بود که کامل خوندمش و باید بگم فوق العاده بود
زیاد عاشقانه نیست ولی یکی از قشنگ ترین رمان هایی که خوندم
یہ رمان کہ ھیجانی ھست و نفرت و کینہ شخصی بیان میکنہ کہ کل زندگیش واسہ برگردوندن حسای دلش میدہ تا بلکہ کینہ اش فروکش شہ در کل رمان خوبی بود ژانرش ھرچند کلیشہ اے اما بیانی متفاوت و شخصی متفاوت دارہ
عااالی بود
قشنگ بود
اگه دنبال رمان عاشقانه میگردین پیشنهاد میدم نخونین، یه عاشقانه خیلی جزیی داشت
با این حال قشنگ بود و قلم خوبی داشت
پیشنهاد میکنم بخونیدش.
رمان عاشقانه ای نیست که بگیم عشق رو به بهترین حالت بیان کرده ولی رمانی هست که بگیم عشق درش وجود داره.
۹/۱۰
عالیییی بود
خیلی قشنگ بود
بد نبود