به نام خالق عشق
نام رمان:انتقام زیبا
نویسنده:معصومه ملک محمودی.
کاربر انجمن رمان های عاشقانه علی غلامی
خلاصه:《پدر هونیا یک شغل کاملا متفاوت داره،یه شغلی که در نهایت ختم میشه به قاچاق،کلاهبرداری و… اما تصمیم میگیره از اون شغل بیاد بیرون اما رئیسش یه شرطی میزاره که باعث تغیر زندگی هونیا میشه و این شرط با یک انتقام همراه است…با پایانی غمگین》.
(همراه باشید باهام،یه رمان جدید دارم براتون…انرژی بدین بهم.قربون همتون)
مقدمه:
آدمای ضعیف انتقام می گیرن
.
آدمای قوی می بخشن
.
و آدمای باهوش بی توجهی می کنن.
جلد دوم این رمان بزودی ارائه خواهد گشت
در خونه توسط آقا رضا نگهبان خونه، باز شد و اشکان،راننده شخصیم رفت داخل حیاط و مستقیم رفت سمت پارکینگ وقتی ایستاد منم پیاده شدم و بعد از یه تشکر از اشکان رفتم سمت در و بازش کردم و رفتم داخل خونه.
به محض ورودم به خونه هاوش با ذوق دوید سمتم و با دیدنش کم مونده بود بال در بیارم.سریع رفتم سمتش و بغلش کردم و یه دور چرخیدم.
هاوش:آبجی جونمممم
-آخ قربونت بشه آبجی.
همین جوری که هاوش بغلم بود رفتم سمت پذیرایی و دیدم بابا با لباس بیرونی نشسته و ۲ تا بادیگارد هاش کنارش ایستادن.
من:سلام بابا
-سلام.هاوش نیم ساعت میشه که اومده.مامانتون گفت:تا شب بمونه چون مثل اینکه خیلی دلش تنگ شده برامون.
بغض گلوم رو فشار داد و کلمه مامانتون تو سرم اکو شد..
از وقتی که جدا شدن یه بار هم اسم مامان رو نیاورد همش گفت:«مامانتون».
سعی کردم وانمود نکنم که از کلمه مامانتون طبق معمول ناراحت شدم و برای همین گفتم:باشه.آقا هاوش تاج سر ماست.
بعدش به هاوش نگاه کردم و گفتم:مگه نه مرد کوچک؟
هاوش هم لبخند شیرینی زد و گفت:اوهوم
بابا:خوبه.برین تو اتاقتون،برای ناهار بیاین پایین.
من:چشم.
هاوش:بابا میشه من پیشت بمونم؟
بابا:الان برو پیش آبجی هات.غروب میبرمت شهر بازی!
به نظرم رمان قشنگیه
مرسی عزیزم
واقعنرمانخیلیخوبیبود
عزیزم زود اماده میشه.
حتما برای اسفند ماه یا یکم زودتر
حتما سعی میکنم زود تر رمان به دستتون برسه دوست عزیز.
مطمئن باشین که من رمان رو رها نکردم و در پی کامل کردنش هستم
جلد دوم کیه اماده میشع؟