به نام او
#پارت_اول
هدفونش در گوشش و زیر لب با او همخوانی میکرد.
حواست هستش کی تنهات…..
با هر کلمه لب و بینی اش را تکان می داد و چشمانش را باز و بسته می کرد تا چشمش را باز کرد نگاهش به جمال پدرش افتاد به تته پته افتاد .پدرش شروع کرد به داد و بیداد کردن :تو امسال کنکور داری حالا داری واسه من اهنگ گوش میدی سر و شکلتو تکون میدی رها،فقد کافیه قبول نشی من می دونمو تو.
با اعصابی داغون وارد اتاقش شد کتاب هایش را روی زمین ریخت.خودکاری در دست گرفت و شروع به نقاشی کردن کرد.
با هر درسی که کنار میامد با ریاضی نمی توانست کنار بیاید.او میخواست در کنکور قبول شود.هدفش رفتن به دانشگاه نبود،البته این هم بود اما…
مهم تر این بود که پدرش شرط گذاشته بود که اگر در کنکور قبول شود میتواند به کلاس آموزش گیتار برود .در غیر این صورت باید آرزوهایش را در کفن می پیچید و درون قبری میگذاشت.
به همین دلیل نمی توانست ریاضی را فراموش کند باید به پدرش می گفت تا در کلاسی ثبت نامش کند.
درس خواندنش با نهایت بی حوصلگی بود می دانی چرا؟؟چون چیزی به نام انگیزه،علاقه و پشتکار درونش نبود.
چنان به کتاب های بدبخت نگاه میکرد که انگار دارد به موجودی زشت و بدترکیب نگاه می کند.
سلام خیلی رمان خوبی بود
ولی دلم برای فرحناز سوخت
راستی کسی میدونه اردلان چرا میخواسته فرحناز اراد رو بکشه
رمان قشنگی بود واقعا خوشم اومد پیشنهاد میکنم حتما بخونینش
خوب پیش رفته بود یکم تو انتخاب رمان سخت گیرم به خاطر همین میگم خوب بود عالی نبود
یکی از مشکلاتش کم بودنش بود زود تموم شد دلم نمیخواست اینطوری باشه اسمشم قشنگه ولی خب خیلی طولانیه محتویات داستانشم خوب بود اما عالی نبود درکل دوسش داشتم
راستی کسی خبر داره رمان بی پناهان یه دنده کی منتشر میشه؟
باسلام….رمان خوب و قشنگی بووود….ولی خیلی کم بود….منتظر رمان بعدیت هستم که امیدوارم پیشرفت چشم گیری داشته باشی…..باتشکر.
واقعا رمان قشنگی بود