آیناز دختر شر و شیطون که همه خاستگاراش رو فراری میده حالا به درخواست پدرش مجبور میشه کسی رو انتخاب کنه که فقط عکسش رو دیده و بدون جشن و با یک عقد تلفنی به خارج کشور پست بشه!!!
عروس پارت اول
هر چه بیشتر می گشتم کمتر پیدا میشد ، یعنی چی؟ چرا کسی دنبالم نیومده؟ یعنی براشون اینقدر بی ارزشم؟
ـ آیناز خانم
به طرف صدا برگشتم پسری حدودا بیست و پنج ساله ، با چشمان مشکی .
ـ بله خودم هستم.
لبخندی زد ـ پس شما زن داییم هستین!
چشام گرد شد ، زن داییِ این؟ ولی به پاشا نمیخورد سنش بالا باشه ! البته به عکسش .یعنی بهم دروغ گفتن؟
دلم میخواست کیفم و رها کنم و تا توان دارم بدوَم ، ولی باید کجا میرفتم؟! ناچار تسلیم شدم.
ـ شما خواهرزاده ی آقای پارسا هستید؟ بهتون میخوره برادرشون باشید!
ـ بله مهیاد هستم پنج سال ازش کوچیکترم.
نفس راحتی کشیدم که از چشاش دور نموند و باعث شد خندش بگیره
ـ زن دایی بفرمایید از این طرف ماشین رو اونجا پارک کردم .
نگاهی برزخی به سمتش کردم ـ به من نگو زن دایی، فکر کنم چند سال ازم بزرگتر باشی!
سرش رو تکون داد ـ باشه آیناز خانم
ـ چرا خودش نیومد دنبالم؟
دست و پاش رو گم کرد ـ چیزِ کار داشتن ، منو فرستادن.
به ماشین رسیدیم ، قفل ماشین رو زد و کیفم رو صندوق عقب گذاشت ، ماشاالله مامان هر چی تونست چپوند تو کیف ، مثل اینکه قرار قحطی بیاد.
در ماشین رو برام باز کرد ، سوار شدم ، خودشم پشت فرمون نشست ، و حرکت کرد.
عاااالی بود خیلی خوب بود
فصل اولش که آینازو پاشا بودن جذاب بود… فصل دوم که طیلا و ارش بودن خوب بود ولی یکم کسل کننده بود
با سلام من رمان های زیادی خوندم ولی با این رمان نتونستم ارتباط بگیرم وکامل نخوندمش برام اصلا جذاب و گیرا نبود زیادی غیر واقعی بود !
عالی بود
عالیه
خیلی ممنون واقعا رمان زیبایی بود
خیلی عالی بودددددد
سلام نویسنده عزیز
ممنون بابت رمانتون
خیلی خوشم اومد که دختره اعتقادش این بود که شالشو حتی خارج کشورم درمیاره فقط کاش پیش مهیادم رعایت میکرد یه سری چیزارو
یه نکته دیگه ام اینکه خیلی طولانی بود…
قلمتون مانا
رمان خیلی قشنگ بود ولی کاش پاشا ایناز رو این جوری ولش نمی کرد
واقعا خیلی قشنگ بود خسته نباشید