قسم به شعرهای من
زمانی که برای از تو گفتن لب باز می کنند؛
و از خم ابروی تو جمله می سازند برای عاشق شدن…
“و تطمئن و القلوب”
که این شعر آشفته آرام میگیرد در پس لرزه های قلبت؛
فکر کردن به تو، دل چسب است
شبیه عطر بهارنارنج در دل کوچه پس کوچه های شیراز
شبیه پخش موهات و بوییدن عطر گل در عصری بهاری.
و همین ها بهانه ایست برای دوست داشتنت؛
که من دل می سپارم به خط لبخند تو،
به بافته ی موهات
به دست هات که مرا میکشاند به دنیای خود
عاری از سیاهی و سکوت،
پر از زمزمه ی بی دریغ عشق.
و تو روزی خواهی فهمید که من
برای از تو گفتن رگ شدم در انحنای شانه ات.
و قسم به شعر های من
که تو را در هر بیت بوسیدند.
و پلک های تو شد سوژه ی تمام عاشقانه های ناب؛
و قسم به من
به جان باخته ی جنگ بی امان لب هات
قسم به این شاعر شب گرد که جا ماند در پس آخرین
سروده اش؛
آخرین غزل برای چشم هات.
#کوثر_قاسم_پور