دوباره به اتاق سرد تاریکم پناه بردم شیشه نوشیدنی از دور توی اون تاریکی بدجور خودنمایی میکرد به سمتش رفتم سرش رو باز کردم جام رو لبریز ازنوشیدنی *” کردم جام ب دست به سمت تراس رفتم کل شهر توی دیدم بود آروم پلک هامو روی هم گذاشتم چیزی نگذشت که دوباره خاطره ی تلخم جلوی چشمام زنده شد عصبی چشم هامو باز کردم جام همشو سر کشیدم تلخ تلخ بود اما نه به اندازه ی تلخیه زندگیم جام رو روی میز وسط تراس گذاشتم سیگاری روشن کردم کامی گرفتم هوا سرد بود اینقدر سرد که کل بدنم سر شده بود اما به سردی قلبم نمیرسید سیگار رو زیر پاهام له کردم برگشتم توی اتاق خودمو روی تخت رها کردم چیزی نگذشت که ب خواب عمیقی فرو رفتم
ساعت شیش صبح بود که با سردرد بدی از خواب پا شدم این سردرد ها برای من تازگی نداشت به سمت حموم رفتم ده دقیقه ای دوش گرفتم از حموم بیرون زدم به سمت کمدم رفتم پیراهن سرمه ای همراه شلوار مشکیم بیرون کشیدم بعد از اینکه لباسام رو تنم کردم به سمت آیینه رفتم موهام رو..رو به بالا شونه زدم ساعت مارکم رو دستم کردم شیشه عطرم رو برداشتم پشت گوش هام و روی مچ دست هامو چند بار هم روی گردنم و لباسم عطر زدم بعد از برداشتن کت و تمام مدارکم از اتاق بیرون زدم چند تا لقمه نون و پنیر خوردم و بعد از پوشیدن کفش سورمه ای نیم بوت سوار ماشین شدم ریموت رو زدم با سرعت به راه افتادم
با غرغر های مامان دست از خواب شیرینم برداشتم با اخم های در هم رفتم سرویس کار های واجب رو انجام دادم یعنی خدا لعنت کنه کسی رو ک دانشگاه رو اختراع کرد
مگه دانشگاه هم اختراع شد چه باحال چقدر دیر من کشفش کردم لامصب
مانتو فیروزه ای با حاشیه های مشکی همراه شلوار خوشگل مشکیم تنم کردم مقعنم رو هم سرم کردم رو ب روی آیینه ایستادم اول از همه کرم پودر زدم بعدم ریمل یه رژ صورتی کمرنگ هم زدم برگشتم عقب خودم رو توی آیینه نگاه کردم ای جونم چه جیگری شدم من (خودشیفته هم خودتی)…من آیدا نیازی ۲۰ ساله ترم دوم دارو سازی تو یه خونواده گرم و شوخ طبع دوتا داداش دارم یکی از یکی
بدنبود
خیلی خوب بود
خیلی خوب بود حیف که کوتاه بود
خیلی رمان خوبی بود حیف کوتاه بود اما دوستش داشتم