آیدا(
سیاوش کلاه رو گرفت سمتم و گفت:مواظب خودت باش و مثل همیشه عالی باش.
کلاه رو ازش گرفتم و گذاشتم روی سرم و گفتم:نگران نباش.
سوار موتور شدم.
روشنش کردم و با یه گاز از سیاوش دور شدم
با سرعت پیچیدم تو کوچه و…
بمب.
خوردم به ماشینش.
سریع پیاده شد و با ترس اومد سمتم.
با نگرانی گفت:خوبید؟چرا یهو پیچیدید جلوم؟
اومد کمکم کنه بلند شم.که کلامو برداشتم.
وقتی دید دخترم با بهت نگام کرد.
دستمو گذاشتم روی سرم و گفتم:آی سرم!
با ترس گفت:بلند شید باید بریم بیمارستان.
خودش کمکم کرد تا بلند شم.
تا روی پام وایسادم مثل اینا که سرگیجه دارن رفتار کردم و تو یه حرکت خودمو پرت
کردم بغلش!)مثلا بیهوش شدم(
با نگرانی سفت گرفت منو تا نیوفتم.
زمزمه کرد:خانوم؟خانوم؟
جوابی ندادم.چشامم بسته بود.
دوباره گفت:وای بدبخت شدم،باید ببرمش دکتر.
PAGE 2
من رو روی صندلی عقب خوابوند.
خودشم نشست پشت فرمون و به سرعت گاز داد.
آروم چاقویِ زامن دارمو درآوردم و تو یه حرکت گذاشتم روی گلوش.
زمزمه کردم:بزن کنار!
بهت زده از تو آیینه نگام کرد.
چشم های قهوه ای تیره اش داشت از حلقه ی چشاش در میومد.
ماشینو گوشه ای پارک کرد.
گوشیمو در آوردم و به سیاوش زنگ زدم.
سیاوش:الو؟آیدا حالت خوبه؟
_خوبم بیا سر میدون.
سیاوش:باشه
قطع کردم
عزیزم روند کارت خیلی کلیشه ای ، تکراری و ضعیفه. غلط املایی هم داری
رو ادبیات و محتوا خیلی باید کار کنی
چرا داستانت اینقدر مرد محور بود؟!