رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
داستان کوتاه هلاک یک لبخند

داستان کوتاه هلاک یک لبخند

  • این داستان کوتاه اختصاصی انجمن رمان های عاشقانه می باشد و توسط امِگا نوشته، ویراستاری، طراحی و تهیه شده است.
  • هرگونه کپی برداری و تولید محتوای الکترونیک و غیرالکترونیک از این اثر بدون اطلاع نویسنده شرعا حرام و پیگرد قانونی دارد.

«هلاک یک لبخند»

امواج کوتاه دریا به آرامی دست نوازش به سر ساحل می کشیدند و ساحل با منحنی های ماسه ای اش لبخندهای دلفریب نثار وجود پرتلاطم دریا می کرد. هر چه آسمان دلگیرتر می شد دریا بیشتر سر ذوق می آمد و با اشتیاق بیشتر به آغوش ساحل می رفت.

گاهی ساحل شن های سرکشش را در دست دریا می گذاشت و گاهی دریا برایش صدف های ناب به ارمغان می آورد و معشوقه آن ها را میان چاله های کوچکش مخفی می کرد تا در تنهایی اش آن ها را نظاره کند و نجوای دریا را بشنود.

برگ های درختان نارنج با رهبربی نظیرشان، باد همراه شده بودند و با نواختن شاخه های گیتار معاشقه ی دریا و ساحل را کامل می کردند.

کوه های استوار به زمزمه های گوشنواز دریا حسادت می کردند و درخت های جوان در حسرت نسیم های شبانه و  گرم دریا در بالین ساحل بودند.

خورشید که به پشت کوه رسید پرتویش را به گلسنگ کوه، همچون ریسمانی زد تا او را متوجه ماشین جیپ گران قیمتی کند که درست بالای چاله ی صدف های زیبا پارک شده بود.

مردی با زنجیر سفیدی در گردنش و کفش های اسپرت از ماشین پیاده شد و به همراه او کسانی مثل ملخ روی ساحل ولو شدند و هنوز خورشید پرتوهایش را از گل سنگ ها دریغ نکرده بود که لباس چین دار ساحل پاره و پوره شد.

دانلود رایگان  داستان کوتاه آواره ی کوچه پس کوچه های عشق

صخره های صیغلی اش با زغال ها پر از خط و در حقیقت زخم شد. جعبه ی صدف هایش زیر ضربه های پایکوبی پسران خرد شد و یادگارهای دریا در هم شکستند.

هنوز خورشید نرفته بود که آن ها تن رنجور ساحل را با لباس هایی پاره و زخم هایی سوزناک رها کردند و رفتند.

ابرهای سیاه روی چهره خورشید را پوشاندند، دریا اخم کرد و ابرهای تیره ی پیشانی اش را درهم کرد. باد ایستاد و درختان دیگر گیتار ننواختند. دریا یک قدم به عقب برداشت. بر معشوق زخم خورده اش خشم گرفت و به جای در آغوش کشیدنش بازوهایش را از او دریغ کرد. ماه کامل بود و ابرها طوفان زا!

کوه با همه ی سنگی اش چشم هایش را بست تا سیلی های دریا به ساحل را نبیند. تمام شب صدای نعره های دریا و سکوت ساحل به گوش می رسید. خورشید که بالا آمد دریا خسته شده بود و پا پس کشیده بود.

ساحل تغییر کرده بود، روی صخره های کوچکش براق شده بود و چشمک های دلنشین می زد.

دریا پا پیش گذاشت، ساحل به آسمان خیره شده بود، ممنون باران بود. همان بارانی که زشتی هایش را شسته بود.  دریا یک قدم دیگر برداشت و این بار ساحل صدف های شکسته را به دستش داد.

ساحل دیگر هرگز به دریا نگاه نکرد. دریا اندوهگین شد و با پیشکش صدف های رنگی می خواست ساحل را به خود برگرداند.

ساحل همان دیشب یک آغوش گرم میخواست. یک لبخندمهربان دریا همه زشتی ها را می شست…

یک انحنای نجات بخش، ساحل هلاک یک لبخند بود…

چند ستاره به این رمان میدی ؟؟
تعداد رای : امتیاز کل :
  • اشتراک گذاری
لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • R.Sسلام وارد کانال ایتاشون بشید و ازشون خریداری کنید...
  • ستایشنميدونم چقدردیگه بایدقسمتون بدم تااین رمان رورایگان بزارید...
  • امیرعالی خوشم آمد...
  • چجوری بخونمشون؟...
  • زهرا زارع مقدمدر دل دارم سخن می اورم ان را بر زبان اما سخن کجا و خط زیبای رمان کجا ؟ ☆ واقعا ر...
  • گودزیلای همسایه...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.