شاید وقتی مستی نمیدونی داره چه اتفاقی میفته…
شاید وقتی مشروب میخوری غم هات فراموش میشه…
ولی وقتی هوشیار میشی شاید خیلی چیزا عوض شده باشه….
اره همینه همه ی اتفاق ها فقط و فقط از یه مشروب و مستی شروع میشه که…..
اول شخص (راوی):مهسا
ژانر:عاشقانه/غمگین
پایان خوش….
و به نام خدایی که خیلی خداست
من مهسا امیری هستم ۲۲ سالمه درس نمیخونم فقط فوق دیپلممو گرفتم به جای درسم رفتم سمت علاقم که علاقه منم ورزشه یه باشگاه بزرگ دارم با تجهیزات کامل البته البته یه دوست صمیمی دارم به اسم نفس حسینی که اونم مثل من رفته سمت علاقش یعنی همون ورزش اونم باشگاه جداگانه داره نفس تو رشته کنگ فو و من هم تو رشته بدنسازی کار میکنم با حمایت های باباهامون به اینجا رسیدیم و تونستیم یه باشگاه داشته باشیم.
با صدای زنگ گوشیم که نشون میداد ساعت ۷ شده و باید برم باشگاه از جام بلند شدم بعد از شستن دست و صورتم اومدم لباسامو پوشیدم و ساک باشگاهمو که توش ۲-۳ دست لباس ورزشی بود برداشتم و رفتم طبقه پایین به سمت اشپزخونه رفتم. میز رو طبق معمول مامانم اماده کرده بود یه لیوان چایی خوردم و یه لقمه هم برداشتم بعد از برداشتن سوئیچ رفتم حیاط ماشین رو روشن کردم و به سمت باشگاه رفتم دقیقا ساعت ۸ و نیم باشگاه باز میشه منم ۵ دقیقه مونده به ۸ و نیم تو باشگاه میشم چراغارو روشن کردم سریع لباسامو با یه تاپ ورزشی و شلوار ستش عوض کردم موهامو دم اسبی بستم ضبط رو باز کردم صداشو زیاد کردم شروع کردم گرم کردن اولین نفری که اومد طبق معمول پرستوعه که عادت داره از همه اول تر بیاد باشگاه
پرستو- سلام مهسا جون
-سلام عزیزم
عالی
سلام رمان خدمتکار من اسم دختره دیاناس
سلام
رمان ملکه جهنمی پادشاه دوزخی
اسم دختره دیانا هست
سلام رمان ملکه جهنمی،پادشاه دوزخی اسم دختره دیانا هست
سلام رمان کوه غرور اسم دخترا دیانا هستش
سلام میشه چندتا رمان معرفی کنین که داخلش اسم دختره دیانا باشه
مو چه بدونوم هنو نخوندومش