آروشا دختر بے رحم و سردے ڪہ یہ جنایتڪار و خلافڪار حرفہ اے و باند بزرگے رو بہ همراہ پسرعموش ادارہ میڪنہ..میڪشہ و نابود میڪنہ و براش مهم نیس ڪہ بیگناہ ڪشتہ یا گناهڪار…پلیس چن سالہ ڪہ میخواد تمام اعضاے این باند رو دستگیر ڪنہ ولے اونا هیچ مدرڪے واسہ دستگیرے باند ندارن…ڪوروش بہ عنوان نفوذے وارد باند میشہ ولے غافل از اتفاق هایے ڪہ قرارہ بیفتہ
ژانر:عاشقانہ،پلیسے،جنایی
نویسنده:ی.محمدنیا(دخترصورتی)
“مقدمه”
نگران هیچ چیز نیستم
چون میدانم
و یقین دارم
روزهای خوب
خواهند آمد….
و شاید
آن روز های خوب با تو بیایند…♡
با بی حسی به مرد روبروم نگاه کردم که التماس میکرد ازش بگذرم…هه این همون آدمی بود که تا دیروز به قول خودش تاحالا به خدا هم التماس نکرده بود ولی حالا داره واسه جون بی ارزشش به من؛ملکه مرگش،التماس میکرد…
پوزخندی زدم و رفتم جلوتر…تیغ توو دستم رو محکم روی پاش کشیدم که فریاد از ته دلش گوشم رو کر کرد….
سیلی محکمی به صورتش زدم و غریدم:خفه شو پیری…
به اطرافم نگاهی انداختم…ساعت۳نصفه شب توو آشپزخونه رستوران مهدی سالاری بودم…مهدی سالاری،مرد روبروم که بخاطر کشتنش ۲میلیارد گرفتم…
بی توجه به داد و بیداد ها و ناله های دردناک اون پیرمرد رفتم سراغ یه قابلمه بزرگ و توش روغن ریختم و گذاشتمش روی شعله تا حسابی داغ بشه…
سالاری که کارم رو دید با لحنی که ترس توش اشکار بود گفت
سالاری:چیکار میخوای بکنی؟!!!اگه میخوای منو بکشی خب بکش تمومش کن دیگه..
پوزخندی بهش زدم و خیلی خونسرد فقط بهش نگاه کردم…این کار من بود…هیچکیو به راحتی نمیکشتم…عذاب دادنشون قبل مرگ لذت بخش ترین لحظه های زندگی منه…من جنون داشتم و انکارش نمیکردم…جنون کشتن داشتم….
با صدای جلز ولز روغن به خودم اومدم و به داخل قابلمه نگاه کردم…با فکر کاری که میخواستم بکنم قلبم از هیجان شروع به تند تپیدن کردن…
لبخند ترسناکی زدم و با قدم های آروم رفتم طرفش و یقه اش رو گرفتم و بلندش کردم…
سالاری:چیکار داری میکنی؟؟
با لحن ترسناک و مرموزی گفتم
_الان میفهمی…
شت عالی بود
رمان با تموم جزییات و موضوع خیلی خوبی نوشته شده واقعا قلم خوبی دارین
من میخواستم به این دوست عزیزی که اینجا نوشته رمان خیلی بد بود چند تا نکته رو بگم…اول اینکه چرا میگین به لباس پلیس بی احترامی شده مگه نویسنده چیزی علیه نظام نوشته..بعدشم عشق بین هرکسی ممکنه اتفاق بیفته و ربطی نداره که اونا خلافکار باشن یا پلیس..در جواب اون چیزی که گفتین مگه پلیس آدم ربایی میکنه!!بله چرا نکنه همه پلیس ها که آدمای خوبی نیستن و خیلیا رو توو این جامعه ما میشناسیم که برخلاف لباسی که تنشونه عمل میکنن..البته از طرز حرف زدن شما معلومه یه بچه بیشتر نیستی با این دیدگاه و فکر محدودت..
به نظر من که رمان فوق العاده بود و موضوعش هم عالی..ممنون از نویسنده عزیز
با سلام رمان جالب با موضوع جدید قشنگ بود ممنون از نویسنده این رمان
رمان خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی بدی بود، کلا به پلیس لباس پلیس توهین اخه کدوم پلیسی عاسق یه خلاف کار میشه بعد یه پلیس دیگ ادم ربابی کنه
بعدش سینا به یه نفر به اسم علی زنگ زد اصلا اون یکی
بابای اون پسر خلاف کار بعد خود پسر پلیس واقعا متاسفم وقتی نمیتونی یه رمان پلیسی بنویسی بگو بلد نیستم نیازی نبود اسم پلیس رو بد نام کنی خانم مثلا نویسنده برای سایت متاسفم که این رمان رو قبول کرده و روی سایت قرار داده
خیلی رمان باحالیه موضوع جالب و هیجان انگیز و البته متفاوت من که عاشقش شدم
جذاب دوس داشتنی:) موفق باشی دختر صورتی!
لطفا نسخا اندروید هم قرار بدین
عجب چیزیه
لامصب
خیلی خفنه
خوشم اومد
آورین آورین
عزیزان این رمان فوق العاده اس..میتونم بگم بهترین رمان جنایی بود که خوندم.موقعی که آنلاین نوشته میشد من داخل کانالش خوندم قلم نویسنده فوق العاده اس