این رمان یه عالمه ژانر متفاوت داره که از بقیه ی رمان ها متمایزش کرده از معمایی_جنایی گرفته تا عاشقانه!😍
خلاصه: ماهان سالاری دکتر موفقی که همکارش خودش رو تو پارکینگ خونه ی اون حلق آویز می کنه و اون متهم ردیف اول پرونده ی قتل میشه و از طرفی به خیانت همسر و دوستش پی میبره و پا تو راه انتقام سختی میذاره غافل از این که…
❌یه پایان خاص و غیر قابل پیش بینی در انتظارتونه❌
ژانر: علمی، عاشقانه، معمایی_جنایی، درام، اجتماعی
نویسنده: زهرا حشمفیروز
نگاهم به ساعت رو به روی میزم افتاد و با استیصال از روی صندلی ام بلند شدم. با یک دست بارانی ام را از روی جا لباسی برداشتم و با دست دیگرم گوشی ام را جواب دادم.
– سلام، جانم؟
صدای هق هق پرنسسم تمام حس های بد جهان را به قلب بی قرارم واریز کرد.
– بابایی؟
دلم برای صدایش پر کشید.
– جون دلم رازان بابا، چرا گریه می کنی؟
به سکسکه افتاد و بریده بریده جوابم را داد: ماما…نی…رفته…بی…رون…من…خیلی…می…میتر…سم!
دوباره افکار ضد و نقیضم با هم سر جنگ گذاشتند و در آن میان من سعی در آرام کردن دوردانه ام داشتم.
– دختر شجاع بابا کیه؟
صدای نفس عمیقش لالایی به خواب رفتن عصبانیتم شد.
– من…م دیگه.
حواسش را پرت کرده و از این بابت راضی بودم.
– پس رازان بابا خیلی شجاعانه الان می ره توی اتاقش و درش رو قفل می کنه تا بابایی برسه، باشه؟
کشوی میزم را باز کردم و سوئیچ و کیف پولم را برداشتم.
این رمان به درخواست نویسنده و بدلیل چاپ شدن از داخل سایتمون حذف شد برای نویسنده عزیز آرزوی موفقیت داریم
وقتی یه رمان میزارین همون اول پولیش کنید همون اولشم باز نشه دیگه عجباااا
وقتی یه رمان میزارین همون اول پولیش کنید همون اولشم باز نشه دیگه عجباااا