نام رمان: عشق؛ ثروت
نویسنده: سارا محسنی
خلاصه: دختری داریم که تنهاست چوندخانواده اش رو از دست داده
و به تنهایی زندگی میکنه وضع مالی خوبی نداره تنها چیزی که داره زیباعی خیره کننده عی که چه پسر و چه دخترو جذب میکنه
یه پیشنهادی وسوسه انگیز به او داده میشود
همراه باشید لطفا
ژانر: عاشقانه
از خواب بیدار شدم به ساعت نگاه کردم شیش صبح بود
دست و صورتمو شستم به اشپزخانه رفتم در یخچال باز کردم
اوف به جز پارچ اب و دو تا دونه سیب هیچی نبود درش و بستم باید اماده میشدم هرجور شده باید کار پیدا کنم
تا دوروز پیش منشی یه شرکت بزرگ بودم همچی داشت خوب پیش میرفتی تا اینکه زن رعیس اومد شرکت تا من و دید غشی باز به شو هرش گفت من و بیرون کنه چرا چون میترسید شوهرشو از راه بدر کنم حالا قیافم نداشت شوهره یه کچل شکم گنده
از خونه زدم بیرون مثل همیشه فضول های محل نشسته بودند
یکیشون که اقدس خانوم بود بی بی سی بود واسه خودش
اقدس: های دختر تو که ساعت نه میرفتی سرکار الان چرا زودمیری
داشتم حرص میخوردم دستامو مشت کردم
: مگه تو مفتشی بتوچه من کجا میرم کجا میام ها
یکی دیگه زهرا خانوم مه از اقدس هم بد تر بود
زهرا: وا دختر ادم مگه با بزرگ ترش این جوری صحبت میکنه ها کاشکی اخلاقت مثل صورتت بود
یه برو بابا عی بهشون گفتم به سمت دکه سر خیابون رفتم روزنامه گرفتم رفتم تو پارک نشستم مشغول پیدا کردن آگاهی کار شدم هیچکدومشون واسه من خوب نبود یکی چشمم خورد منشی میخوان زود تماس گرفتم گفتند الان برم واسه پذیرش
زود سوار اتوبوس شدم یک ساعتی تا شرکت راهی بود از بوی عرق داشت حالم بهم میخورد اوف خدایا چی میشد یه شوهر پولدا نصیبم میکردی قیافه دارم که باز گفتم کی با ادم بیخانواده ازدواج میکنه
عزیزامن دارم یه رمان دیگه مینوسیم هروقط اون و تموم کردم جلد دومش ادامه میدم
به احتمال زیاد اسم جلد۲ گل قرمز هست
جلد دومش کی میاد؟؟
جلد دوم کی گذاشته میشه
من هنوز نخوندمش واقعاً بد تموم میشه؟؟؟؟؟؟
خدای من آخرش خیلی بد تموم شد اشکم دراومد
جلد دومش در حال تایپه
خیلی خوب بود ولی من خیلی آخرش گریه کردن یا بهتره بگم خیلی آخرش غمگین کننده بود
ارینم منش
نمیدونم چرا یکم بالا پایین میشه ولی وسط درست میشه
بچه ها کتاب رمان زیباوامازنده پیشنهادی داره بهم معرفی کنه ادرس اینستاگرام@mostafa.salmani73