رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
دانلود رمان جنون جن عاشق

دانلود رمان جنون جن عاشق

بسم الله الرحمن الرحیم

ژانر:ترسناک’تخیلی’عاشقانه
نویسنده:دخترزمستانی(مهنازsm)

و عشق چه زیباست!
بی محدودیت!

عاشق بودن هیچ محدودیتی ندارد.

حتی اگر انسان نباشی میتوانی دیوانه وار عاشق شوی….

و چه زیباست عشق جنی که هیچگاه نتوانسته معشوقه اش را لمس کند!
هیچگاه در آغوش هم نبودند و هیچگاه نتوانسته با او چند کلامی صحبت کند
ولی طفلکی جن عاشق برای او،جان میدهد

او فقط میتواند صبح تا شب غرق تماشای او شود
او سرشار از معشوقه اش است

یک جن سرشار از انسان

او بوی معشوقه اش را گرفته!

و معجزه عشق اینجاست!

او دیگر جن نیست!

او همزاد معشوقه اش است…

پایان_خوش

قسمتی از رمان

به نام آن که جن و انسان را آفرید

نمی دانم از کجا شروع کنم و چطور با نوشته ها بازی کنم ولی دقیق ده سال پیش اتفاقی برایم افتاد که هنوز که هنوزه کمی باورش برام سخت و دشوار است ولی نمی شد با تقدیر جنگید.

‘فلش بک ده سال پیش’

بیست ساله داشتم، و در خانواده‌ای پنج نفره زندگی می کردم، دو برادر به نام های نریمان و نیماداشتم، نریمان و نیما به شدت غیرتی و تعصبی بودند،و خانواده‌ای نیمه مذهبی داشتیم.
آن زمان من کتاب های جنی بسیاری خوانده بودم ولی همیشه فکر می کردم جنی وجود ندارد و تمام قصه ی کتاب ها زاده‌ی فکر یک نویسنده است.

یک روز که از دانشگاه به خانه آمدم.
کسی را درخانه نیافتم،و مثل همیشه بابا و‌نیما و‌نریمان سرکار بوده اند ، ولی مادر کجا بود؟ او که‌ همیشه خانه بود!

دانلود رایگان  دانلود رمان ساده نیست

وضع مالی متوسطی داشتیم بابام یک سوپرمارکت کوچیکی سر کوچه برای خود بنا کرده بود، نریمان هم در شرکت برق کار می کرد نیما هم درسش تمام شده بود و به رشته مورد علاقه اش که معلمی بود رسیده بود.
خدا را شکر همیشه از داشته هایمان راضی بودیم،دست از افکارم می کشم و به سمت آشپز خانه می روم.

وارد آشپزخانه که شدم چشمم به برگه‌ای که روی میز بود می افتاد، برگه را برمی دارم و شروع به خواندن می کنم:

متن نامه
(نیلوفرم اگه آومدی خونه گرسنت بود غذا تو یخچال هست گرم کن بخور،من باخالت رفتم دکتر)

برگه را روی میز می گذارم.

خاله یک مدت بود که از درد پاهایش نه خواب داشت نه خوراک امانش را بریده بودن،در دل برای شفاعت خاله دعا کردم.
از فکر بیرون می آیم وبه سمت یخچال می روم، غذایی که مامان گذاشته بود را از یخچال بیرون می کشم.

 

لینک دانلود رمان به دلیل چاپ شدن این رمان حذف گردید

 

چند ستاره به این رمان میدی ؟؟
تعداد رای : 10 امتیاز کل : 3.9
  • اشتراک گذاری
مشخصات کتاب
  • ژانر: ترسناک،تخیلی،عاشقانه
  • نویسنده: دخترزمستانی
  • تعداد صفحات: 233
  • 1451 روز پيش
  • علی غلامی
  • 24,476 بازدید
  • ۱۴ نظر
لینک کوتاه مطلب:
نظرات
  • ناشناس
    ۱۸ دی ۱۴۰۲ | ۱۳:۰۷

    خیلی همچی زود زود اتفاق افتاد کاش یکم طولانی میشد اینطوری قشنگ تر بود

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • R.Sسلام وارد کانال ایتاشون بشید و ازشون خریداری کنید...
  • ستایشنميدونم چقدردیگه بایدقسمتون بدم تااین رمان رورایگان بزارید...
  • امیرعالی خوشم آمد...
  • چجوری بخونمشون؟...
  • زهرا زارع مقدمدر دل دارم سخن می اورم ان را بر زبان اما سخن کجا و خط زیبای رمان کجا ؟ ☆ واقعا ر...
  • گودزیلای همسایه...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.