مادر سارا بخاطر اعتیاد پدرش از اوجدا می شود.پدر سارا به ترکیه مهاجرت میکند و وضع مالیشان بهتر میشود ۱۳سال بعد بخاطر ورشکستی پدر سارا ،سارا مجبور می شود از نامزدش ژوبین جدا شود ،با پسر شریک پدرش ازدواج میکند تا شریک پدرش ،پدرش را از ورشکستی نجات دهد
گرمم بود و سرم تیر میکشید. زن فریاد زد: مسلم تو رو به خدا قسم دخترمو ازم نگیر! مسلم غلط کردم، اصلاً بذار برگردم به خونمون، کنیزتم ولی سارا رو از من نگیر.
مسلم نگاهی به زن چادری کرد و دست دختر کوچکش را گرفت و بهطرف پیکانش رفت. درِ پیکان را باز کرد و دخترک را روی صندلیِ عقب جای داد و پشت فرمان نشست.
زن با گریه و زجه جلوی ماشین ایستاد. دستهایش را باز کرد و فریاد زد: سارا رو ازم نگیر!
برادرزن، دست زن را گرفت و گفت: حمیده بس کن.
ولی زن با گریه گفت: نه داداش دخترم رو میخوام، تو قول دادی. سارا رو برد اون نامرد.
مسلم ماشین را روشن کرد و پایش را روی پدال گاز فشرد. جیغِ زن اوج گرفت. دستش را بالا برد و گفت: مسلم تو رو خدا نبرش! من مادرشم، من مادرشم.
چادر زن از سرش روی زمین افتاد اما زن زانو زد و با گریه گفت: سارا دخترمه نامرد از من نگیرش! اول منو بکش بعد دخترمو ببر.
مسلم دنده عقب گرفته و با سرعت از خیابان دادگاه عبور کرد و توجهی به جیغها و دویدن زن پشت ماشین نکرد.
عالیه
چرا لینکو بر داشتید؟
من لینک رو میخوام
من رمان گناهکارطردشده وطلایه رومیخوام اگرامکان داره برام بفرستین