می گفت “چطور اینقدر راحت می بخشی آدم ها را ؟ ”
گفتم خودم را به جایشان تصور میکنم و بهشان حق میدهم که گاهی حالشان بد باشد، گاهی نخواهند حرف بزنند، گاهی بی طاقت شوند وگاهی بی حوصله تر از آنی که با آرامش ولبخند مقابلم بایستند وحرف های خوب بزنند .
خودم را به جای پدری تصور میکنم که قسط هایش چند ماهیست عقب افتاده و باید حجم زیاد مشکلات زندگی را پشت استحکام مردانه اش پنهان کرده و به امید بهبود اوضاع، بیشتر و سخت تر از همیشه، کار کند .
خودم را جای زنی میگذارم که سالهاست بار سنگین مشکلات مردانه ای را به دوش میکشد و زنانه لبخند میزند، زنی که بی مهری می بیند، درد میکشد و سکوت میکند، زنی که مدتهاست درک نشده و محبت ندیده !
….#نرگس_صرافیان_طوفان