هلنا دختری که بعدازفوت پدرمادرش تو یه تصادف، باداییش زندگی میکنه که بارسیدن به۱۸سالگی ازدایی وزنداییش چیزایی میشنوه که تصمیم میگیره کارپیداکنه بارفتن پیش روانشناسی به عنوان ماساژور به خونه رهام شریفی میره واونجا اتفاقاتی براش میوفته
بهترین دوستی که مثل خواهرم دوستش داشتم ودارم ساراست
-ساراتوروخدابهم جواب وبگو
-وای باشه فاطی حالا خوبه توشاگرداول کلاسمون بودی یه آزمون فقط اسمش کنکوردیگه حالا سکته کنی خوبه؟
-آخه توکه میدونی من چقدردندونپزشکی دوست دارم
-باشه بابابه خداداداشم مثل خردرس میخونه خیلی رشته سختیه
-مهم نیست فقط من دانشگاه تهران قبول بشم
-حالافاطی چه فرقی داره دادشم میگه همه ی دانشگاه های تهران خوبن درسته دانشگاه تهران خیلی معروفه ولی میگه استاداپوست آدمومیکنن داداش من مثل تو عشق دانشگاه تهران داشت حالامیگه غلط کردم خریت کردم سه ترم داره جون میده
-ولی ارزش داره جوابو گرفتی بیا خونمون
-باشه چشم حالااجازه میدی برم توسایت؟؟؟
-بروایشالله قبول میشیم هردوتامون
خلاصه داستان با رمان متفاوت بود!!!
این رمان از بدترین رمان هایی بود که تاحالا خوندم، تا جایی که وسطاش ولش کردم، جدا از ریتم تندش و موضوع ضعیفش، شخصیتهایش هم خیلی دور از واقعیت بود
در کل حیف وقتی که وآسه همون نصفش گذاشتم
خواستم یه زری زده باشم هنو رمانو نخوندم
چرا خلاصه با خود رمان فرق داره؟؟؟؟؟؟
جالب نبود و معقول هم نبود
کانال تلگرام ندارین ؟
کسی نام این رمانی که خلاصه شو این جا نوشته شده نمیدونه ؟
کسی نام این رمانی که خلاصه شو این جا نوشته نمیدونه؟
این خیلییییی قشنگه