بسم الله الرحمن الرحیم
به قلم هناس نامداری(حدیث)
فانوسم باش قصه طناز دختری از طبقه پایین جامعه که با توجه به مشکلات مالی که دارند تصمیم میگیره کار کنه تا بتونه باری از روی دوش پدرش برداره
طی معرفی که از طریق پدرِ دوستش میشه بعنوان پرستار وارد زندگی خانواده مرفه و مهربون فروزش میشه..
فراز و نشیب هایی سرراه زندگی طناز قرار میگیره که دست به قتل میزنه و روزای صورتی زندگیش به روزای خاکستری تبدیل میشه..
که شاید همان روزهای فقر اما با صفا را به این روزهای پر از ثروت اما در تنگنا را ترجیح میدهد..
از فقر تا ثروت…
از قتل تا جنون…
به راستی که سرگذشت طناز عاشق قصه چه میشود؟؟؟؟
فانوسم باش…
ژانر:اجتماعی و عاشقانه
به قلم هناس نامداری(حدیث)
گاهی دلم برای باورهای گذشته ام تنگ میشود…
گاهی دلم برای پاکی های کودکانه قلبم میگیرد…
گاهی آرزو میکنم ای کاش دلی نبود…
تا تنگ شود..
تا خسته شود…
تا بشکند…
تمام آن چیزی که درباره تو در سرم هست.. ده ها کتاب میشود…
اما تمام چیزی که از تو در دلم هست ..
فقط دو کلمه است ..
دوستت دارم …
سایه ات مستدام عزیزترین من…
به نام آفریدگار زن…
دلگیرم به اندازه تمام ستاره های آسمان..
این روزها آنقدر ذهنم خسته و در هم و برهم شده که خودم هم به درستی نمیدانم از این دنیای بی آغاز و
بی پایان که جز گرد و غبار از ما نمی ماند چه میخواهم …
جز یک خلوت و تنهایی بدون واسطه..
جایی که نه نگاه شماتت باری آزارم دهد ..
نه زبانی به قضاوتم بچرخد..
و نه دست بی انصافی بر سینه ام گذاشته شود …
آنقدر خسته ام که دلم میخواهد هیچ صدایی گوش هایم را هدف قرار ندهد…
حتی یک کلمه حرف برای گفتن نباشد..
فقط دلم کمی نفس کشیدن میخواهد..
نفسی که بغض مانع رها شدنش نباشد..
دلم شاید کمی آرامش و تفکر هم میخواهد ..
نمیدانم …
باسلام
رمان خیلی قشنگی بود دستتون درد نکنه .
پایانش خوشه؟؟؟؟
خیلی غمگین بود