مژده به تمامی دوست داران رمان عاشقتم دیوونه . باید عرض کنم عیدی سایت رمانکده ، رایگان قرار دادن این رمان به درخواست نویسنده برای شما عزیزان می باشد .
نسخه کامل این رمان کاملا رایگان برای شما عزیزان
عیدی نویسنده رمان عاشقتم دیوونه برای شما عزیزان
حتما به پیجم سر بزنین و نظراتتون رو بهم بگین و همینطور رمان های جدیدمو میتونین دنبال کنید
آدرس اینستاگرامم Hania_basiri
در ادامه جلد اول دیانا به وسیله سارا متوجه میشه که رادین چه کاری انجام داده و بر خلاف میل
باطنیش سعی بر فراموش کردن رادین داره، حالا باید ببینیم که آیا موفق به این کار میشه یا نه
ازاستاد اجازه گرفتم و برای فاطیما سری تکون دادم بااخم به گوشیم که شماره آرش روش خاموش روشن میشد
نگاهی انداختمو خاموشش کردم، تخته شاسی مو از روی میز برداشتم و ازکلاس خارج شدم ،حوصله ی هیچ چیزو نداشتم، هیچی…
کیفمو روی شونه ام انداختم و به سمت خروجی حرکت کردم،که یهو دیدمش جلوی درخروجی داشت قدم میزد،
از حرکت ایستادم و بهش خیره شدم آروم آروم اشک توچشمام جمع شد، خندیدم و به آسمون نگاه
کردم تا کنترل اشکام از دستم خارج نشه و غرورمو از اینی که هست داغون تر کنه،
-واقعا چطور تونستم شیفته آدم وقیحی مثله رادین بشم؟
هرچقدر بیشتر نگاهش میکردم بیشتر ازش متنفر میشدم و دوبرابر از خودم، خیلی دوست داشتم برم جلو و بگیرمش به باد فوش
اما لامصب از خودشم شرمم میشد، من چطور تونستم؟
نمیخواستم باهاش چشم تو چشم شم بخاطر همین چند دقیقه ای پشت در این پا و اون پا
کردم تا بره، اما انگار منتظر کسی بود،چون
همون جلو راه میرفت و قدم میزد، محوطه خارجی دانشگاه نسبتاً خلوت بود و کسی اون اطراف
نبود به جز دوسه نفری که سرشون
تو جزوه هاشون بود، از ایستادن خسته شدم ،از ظواهر قضیه معلوم بود قصد رفتن نداره،
آینه ام رو از داخل کیفم دراوردم و خودمو
توش نگاه کردم ، خداروشکر چشمام قرمز نبود اما صورتم خیلی غمگین و ناراحت معلوم میشد،
بااخم به تصویرم توی آینه خیره شدم و گفتم:
_اصلاً چرا من باید خجالت بکشم؟ هان؟ چرا من؟
عصبی آینه رو گذاشتم تو جیب مانتوم و با اخم از سالن خارج شدم،درحالی که به زمین نگاه
میکردم از پله ها پایین رفتم و به سمت
رو به رو حرکت کردم، حس کردم داره به سمتم میاد بخاطر همین سرعت قدم هامو بیشتر کردم، یهو صدا زد :
-خانم شهامت.
دندونامو روی هم فشار دادم و با عصبانیت حرکت کردم.دو سه بار دیگه اسممو صدا زد و
وقتی دید توجهی نمیکنم چیزی نگفت،
درست همون لحظه ای که فکر میکردم رفته یهو بند کیفم کشیده شد و ناخواسته به عقب برگشتم.
واقعا عالیههههه
ممنون از خانوم حانیا بصیری با قلم زیباشون ❤❤❤
واقعا عالیههههه
ممنونم از خانوم حانیا بصیری با قلم زیباشون ❤❤❤
وای عالیه این رمان
خیلی خوب بود . من که عاشق نن جونه شدم .
عالی بود حرف نداشت (:
رمان خیلی خوبی بود خوشحالم که رایگان شد من همراه دیانا قصه کلی خندیدم ونن جونم که دیگه تو ادبیات طنز محشر بود با این رمان فقط می خندیم غم غصه توش جایی نداره وپیشنهادش میکنم به رمان خونا ممنون از خانم حانیا بصیری با قلم گیراشون
ای خدا خیرتون بده جدو ابادم در اومدتا جلد دوم رو پیدا کنم یا پولی بود یا کشکی بازم ممنون اخیش بالاخره تونستم اخرشو بخونم ممنونم
ممنون، خیلی خوب بود. فقط اگر ویراستاری بیشتری برای غلط های املایی و جابجایی اسامی و … در هر دو جلد انجام شود، خیلی بهتر می شود. موفق باشید.
سال نو مبارک .خوب بود . حدود دوماهه به طور کامل تمام وقتم برای کتابهای سایت شما گذاشتم . خیلی کتاب میخونم دو ماهه سایت شما یار خوبی بوده وقتی بیمارستان شیفتم در ساعت استراحتم
بهترین کتابی که خوندم مهمان زندگی بود . داستانش ساختار محکمی داشت.
تشکر
عالی
مرسی واقعا