این رمان یکی از پرطرفدار ترین رمان ها می باشد حسادت و نادانی، آتش میشود و بر زندگی دخترکی میافتد که بیگناه است. گناه او چیست وقتی هیچ شباهتی به خواهر دوقلویش ندارد؟!او سالها با عقده بزرگ دیده شدن رشد میکند و این عقده در زندگیش ریشه میدواند و قلبش را تَرَک میزند.در این میان عشقی سرزده، شعلهمیکشد و آتشِ این زندگی را شعلهورتر میکند
این قلب ترک خوردهی من بند به مو بود
من عاشق او بودم و او عاشق “او” بود
باشد که به عشقش برسد هیچ نگفتم
یک عمر در این سینه غمش راز مگو بود
من روی خوش زندگیام را که ندیدم
هر روز دعا کردهام ای کاش دو رو بود
عمر کم و بیهمدم و غرق غم و بیتو
چاقوی نداری همه دم زیر گلو بود
من زیر سرم سنگ لحد بود و دلم خوش
که زیر سرش نرم شبیه پر قو بود
#سید تقی سیدی
سرش را سمت پنجره برگرداند و اشکهایش، صورتش را خیس کردند. دندانهایش را روی هم فشار داد و سکوت کرد.
مادر باری دیگر، با عصبانیت فریاد کشید:
-تو چی از نادیا کم داری؟ هان؟! جواب بده.
بغضی گلویش را فشرد و مانع صحبت کردنش شد. خواست از جا برخیزد که مادر مچ دستش را گرفت و روی صندلی نشاند.
-تو هیچجا نمیری تا بابات بیاد تکلیفت رو مشخص کنه. من نمیدونم چطور میشه خواهر دوقلوت معدلش ۱۹/۷۰ مییاد، اما تو چهارتا تجدید مییاری!
-دیدی که خوندم، خیلیم خوندم اما…
-اگه خوندی پس باید خیلی خنگ باشی که حتی نتونستی ۱۰ بگیری. خاک تو سرت نازنین، خاک تو سرت!
نگاهش را به چشمان نادیا، خواهر دوقلویش دوخت، از این حس غرور آمیخته با ترحم نادیا تنفر داشت.
از اینکه مدام در مقابل او خرد شود و چون زباله بیارزش باشد، بیزار بود. اینبار نادیا ل**ب گشود:
عاااالی بود
عاااالی
سلام و عرض ادب
نویسندهی این رمان هستم. مرسی که رمان من رو منتشر کردین. از نظرات پر از انرژیتون هم خیلی خیلی ممنونم.
از نکات و انتقاداتی که دوستان داشتن هم سپاسگذارم و انتقاد دوست عزیزم ناشناس رو کاملا میپذیرم و انشالله اصلاح خواهم کرد.
دوست خوبم مهتاب، باور کن من خودم که این رمان رو نوشتم بارها با خوندن مجددش گریه کردم. خیلی ازت ممنونم که دل به رمانم دادی.
از مدیریت سایت هم نهایت تشکر رو دارم.
اولین رمانی بود که همزمان با اینکه میخوندمش گریه میکردم،چقدر زیبا و واقعی نوشته شده بود،ممنونم از نویسنده که اینقدر ساده و شفاف حرف بعضی از دخترای این سرزمینو بیان کرده بود،حرفایی که به زبون آوردنشون خیلی سخته،اونایی که قصد خوندن این رمانو دارید بدونید که نازنین های زیادی هستن که زندگیشون خانوادشون دوستانشون حتی معلم های مدرسشون دقیقا همونطوری هستن که توی این رمان نوشته شده،و در آخر من هم یک نازنین قربانی شده خواسته های اطرافیانم هستم
رمان آتشی بر پیکر جانم یکی از بهترین رمان هاییه که تا حالا خوندم.خیلی آموزنده قلمتون مانا خانم فائزه حاجی حسینی⭐⭐⭐⭐⭐
رمان خوبی است، اما اگر چند نکته اصلاح شود، بهتر است: در مورد وضعیت دستگیری و برگشت از آمریکا بهتر بود با یک پلیس مشاوره می شد. پرواز مستقیم از آمریکا به ایران وجود نداره، کل داستان کمتر از یک سال طول می کشه در صورتی که آخر داستان به سالها دوری اشاره می شود و … . در ضمن خرد شدن نه خورد شدن ، فلاسک نه فلاکس و … . موفق باشید. قبلاً هم ارسال کرده بودم منعکس نکردید.
همه نظرات را منعکس نمی کنید چرا؟
ممنون از رمان خوبتون، فقط اگه چند نکته را اصلاح کنید عالی میشه: ایران در آمریکا سفارت نداره، باید به کنسولگری کشور حافظ منافع ایران در آمریکا مراجعه شود، پرواز مستقیمی از آمریکا به ایران و بالعکس وجود نداره، امور پلیس در آمریکا و در ایران به این راحتی و بدون تشریفات نیست، شاید باید از پلیس اینترپل کمک بگیرند (از یک پلیس مشورت بگیرید)، در ضمن کل اتفاقات یکسال طول کشید نه سال ها (در آخر رمان دلتنگی سال ها دوری ذکر می شود). چند تا غلط املایی هم داشت: خرد شدن به معنی شکستن نه خورد شدن، فلاسک نه فلاکس در َمن روی بخاری قرار نمی گیرد و … . موفق باشید.
بنظرم در عینه سادگى عاالى بود هرچند هنوز کامل نخوندمش