موضوع کاملا متفاوت است!
رمان در مورد عاشقانه های بسیار ناب در دل محله های قدیم است زمانی که هیچ نوع فضا مجازی نبود و آدم ها ارتباط بیشتری با هم دیگر داشتند.
در این بین دو همسایه هستند که سال ها مرد های خانواده با هم رفیق بودهاند بعد از یک سوءتفاهم میان آن ها کاملا ارتباط خانوادگیشان قطع میشود اما این دلیل نمیشود که دختر خوش سیما و باحیای قصهمان دلش از پسر بوکسور و ورزشکار آن خانواده جدا شود.
کم کم میفهمد که او هم نسبت بهش بی میل نیست تا این که زمان رسیدن برملا شدن آن سوءتفاهم میان خانواده ها میرسد که معلوم میشود همه چیز به پسر خانواده ربط دارد و …
#عاشقانه #اجتماعی
#پسری_بوکسور_و_غیرتی
#دختری_از_جنس_حیا_و_زیبایی
_ دیدین چی شد؟ بودی شما سیمین خانم؟ دعوا سر چی بود؟
مامان که معلوم بود از این اوضاع زیاد راضی نیست ولی نمیتوانست جواب محبوبه خانم را هم ندهد بعد از مکثی به حرف آمد.
_ من ندیدم والا ولی میگن که پسر مراد آقا به این بنده خدا گیر داده چرا هی از این جا میاد و میره اونم بهش برخورده و دعوا شد.
محبوبه خانم با لودگی ابروی بالا انداخت.
_ واه واه چه پرو انگار کوچه رو خریده.
_ لازم باشه اونم میخرم!
نه تنها محبوبه خانم حتی من و مامان و ننه زینت که فقط نظاره گر بود هم از ترس از جا پریدیم.
اصلا جذاب نبود
رمانش خیلی معمولی بود
محشر بود رمانت
چرا اینجوری تموم شده؟؟؟اخرش چی میشه؟؟
با تشکر از رمان خوبتان فقط لطفاً اصلاح کنید؛ تسبیح نه تزبیح
ممنون، خوب بود.
خوب بود
هنوز نخوندم ولی قشنگ بنظر میاد