داستان کوتاه پرواز مرگ

داستان کوتاه پرواز مرگ

سردم بود…
دست هایم را در جیب کافشنم فرو بردم اما تاثیر چندانی نداشت و همچنان سوزن سوزن شدن سر انگشتانم را حس می کردم.
نفس عمیقی کشیدم و به چشمانش زل زدم.به خاطر تاریکی هوا رنگ زیبای چشمانش به سیاهی گراییده یود.
-الان چراقهری؟
با اخم نگاهش گردم…چرا نمی فهمید؟چرا مرد ها این قدر در برابر احساسات زن ها و درک عواطفشان مقاومت نشان می دادند؟
دستش را به سمتم دراز کرد و دستانم را از جیب کافشنم بیرون کشیدودستان سرخ شده ام را در میان دستان بزرگ و گرمش گرفت.
-سامان!
نگاه براقش را به چشمانم دوخت و لبخند زد:
-به این حلقه ها نگاه کن
چشمانم را از چشمانش جدا کردم و به دستانمان زل زدم و چشمانم روی حلقه های ساده و سفیدمان خیره ماند.زیر حلقه هردویمان اسم آن
یکی نوشته شده بود.
-خب؟
سرش را کمی خم کرد:
-این یعنی من برای تو ام…تو ام مال منی.نامزدمی.
خیره نگاهش کردم و دلم ضعف رفت برای شنیدن حرف های شاعرانه اش
اصلا مگر به قافیه و ردیف است؟مگر به نظم و آهنگ است؟جملاتش برایم شعر بود.
حتی اگر از او ناراحت و با اوقهر باشم.
با شنیدن صدایش سر بلند کردم:
-بانو ما با سختی به هم رسیدیم.
صدایش را کمی صاف کرد و ادامه داد:

 ادامه داستان رو میتوانید از فایل پی دی اف زیردانلود کنید

لینک های دانلود
اگر نویسنده این اثر هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
5 نظر
نظرات
  • نرگس
    17 مهر 1400 | 14:16

    خیلی عالی بود وقتی این خب اومده بود اصن پیگیرش نشدم ولی وقتی این داستانو خوندم واقعا متاسف شدم برای کشورم الان اگه اینو آمریکا میزد یا مجازات سخت باید میداد با ایران بهشون موشک میزد اما چون اشتباه خودشون بود هیچ مجازات خاصی در نظر گرفته نشد و جالب اینجاست که یه عده خبر داشتن و اون لحظه منفجر شدن فیلم گرفتن
    داغ عشق خیلی سخته به خصوص شروع نشده تموم بشه اینا هم تازه ازدواج کرده بودن و بدتر از حال دختره بود که لحظه ی آخر نتونست پسره روبشنوه تو آخرین پیام خدافظی نکردن و آخرین زنگ پسره رو خواب بود و جواب نداد و این چند ماه آخر با پسره قهر بود

    • Arsha
      26 دی 1400 | 11:22

      دقیقا

  • :(
    8 اردیبهشت 1400 | 20:58

    اشکم در اومد!
    امیدوارم هیچوقت اینجوری کسی داغدار نشه
    کسی اینجوری به عذا نشینه
    کسی عشقشو از دست نده
    کسی جیگر گوششو بچشو ابنجوری از دست نده
    واقعا سخته خیلی سخت!:(

  • شر
    20 آبان 1399 | 15:22

    خطای انسانی هه!
    چقدر راحت اینو گفتن و سوختن خونواده هارو ندیدن
    افسوس….

  • F.R
    18 اردیبهشت 1399 | 21:36

    خیلی عالی بود عزیزم کاملا حس خونواده های داغدار حادثه سقوط هواپیما رو منتقل میکرد وباهاشون احساس همدردی میکردی امیدوارم به نوشتن رمانای خوبت ادامه بدی

درباره ما
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
  • 09024084858
نماد اعتماد الکترونیکی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق بهرمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانهمیباشد.