قصه ، قصه ی خیانته ….
دو هم خون …
دو تن ، در بطن یک مادر ……..
دو قلوهایی که شباهتی بی همتا دارند و قلبهاشون فرسنگها از هم دوره ….
بیتا و بنیتا دو آینه ی هم چهره و اما ……
قصه ی بی مهری خواهری بد طینت که در حق خواهربی زبانش که معصوم ترین و خوش قلب ترین خواهران دنیاست ظلمی بی رحمانه انجام داد و برای ابد زندگی خود و اطرافیانش رو به نابودی کشید.
در حق خواهری درد کشیده که از حق عشق و علاقه اش ،
از صدرای مظلومش ، به خاطر اون بی رحم گذشت…
و ضربه های دردناکی بروح و تن خانواده و اطرافیانش وارد شد .
ناریا …
همون بنیتای بی نظیر ….
ناریای ساکت و بی زبون …..
دختری که از تموم بدیهای این دنیا ذره ای در نهادش پیدا نمی شد …
و تا آخر ایستاد و با بدی های روزگار سرسختانه جنگید.
در رو محکم بست و رفت
بنیتا از جا بلند شد کمرش درد گرفته بود
بغضی داشت به اندازه ی سکوتی که سالها در دل داشت ………
بطرف تابلویی که ماهها براش زحمت کشیده بود رفت
و تکه های شکسته رو بروی هم گذاشت
عادت داشت به ویرانی
به درماندگی ……
نقاشی زیبایی از آب در میومد اگه تموم میشد اما افسوس …….
بطرف پنجره رفت و بیرون رو نگاه کرد ……
بیتا ماشینش رو روشن کرد و از خونه خارج شد
با انگشتش رد حرکت خواهر رو دنبال کرد
اونو دوست داشت و میخواست کنارش باشه …….
وقتی خاطرش جمع شد که رفته از اتاقش بیرون اومد و پاورچین به اتاقش رفت
در رو باز کرد و بداخل نگاهی انداخت وحشتناک بود
بیتا همه چیز رو در هم شکسته بود و…………….
عالی بود ولی فوق العاده غم انگیز.البته کمی غلط املایی داشت.به هر حال ممنون از نویسنده با ذهن خلاقشون.
عالی بود
بخدا که دو بار خوندم این رمان رو لذت بردم تک تک شخصیتهای رمان در نظرم می اومدند احسنت به این فکر قوی و باز نویسنده
متشکرم
عالی بود و فوق العاده جذاب
عالی بود و فوق العاده جذاب
همش احساس میکردم شخصیت اول رمان داره جلو چشمام زجه میزنه. قلم خوبی داشت طوری که خر لحظه میشد احساس بد مظلوم درک کرد .ولی پر بود از بدی و بدبختی. کاش نمیخوندمش. ظلمای زیادی به رخ خاننده میکشه این رمان.
جالب، جذاب و غمناک با چندتا غلط املایی. خسته نباشید.