خلاصه:
مهگل درست شب عقدکنانش، زمانی که منتظر آرتا در آرایشگاه به انتظارش نشسته است، ناغافل متوجه میشود که آرتا، در بُهت همه مراسم را ترک کرده و شبانه از ایران خارج میشود.
ضربه سختی به نوجوانی و غرورش به واسطه عمل ِ آرتا به مهگل نازدانه وارد میشود، اما مگر شکستن ِ دل و چینیبند زدن دل تک دختر هرمزخان نیکزاد آسان است…؟
هیچکس از پشت معمای فرار آرتا باخبر نیست و همه مهگل را مقصر اصلی این فرار میدانند…
الا شخص آرتا که او هم با به صدا در آمدن ناقوس دشمناناش، بعد ِ چندسال به ایران به ناچار باز میگردد…
این درصورتیست که مهگل دختری بسیار زیبا و لوند شده است و ورزشکار موفق که در نگاه اول، همه را مغلوب متانت و وقارش میکند.
در بین پای مرد مرموز در وسط ماجرا باز میشود که قصد نزدیکی به مهگل را دارد و…
رمان هیجانی، معمایی، پلیسی و بزرگسال زیبا.
توصیه ویژه برای رده سنین بالا…
” رمان جورچین”
نویسنده: کلثوم حسینی
ژانر: عاشقانه، پلیسی و درام
توصیه ویژه👌
” سرآغاز داستان با نام ایزدمنان”
نمی ماند، می داند که باز هم نمی ماند. این بار قصد طغیان کردن ندارد. می خواهد رنگ آرامش را با بازی پرک گل های رنگین کمان؛ باز همان مه گل ِ شبنم نشسته نوجوانی باشد.
می شود دنیا خساست نداشته باشد؟
می تواند دختری به قبل باشد؟
می شود قلب و دین و ایمان اش را باهم یک جا ارزان یک” مرد” نکند؟
بارها سوال هایش را در پک هایش گنجانده. نگاه آخرش در بدرقه تلخ او و بی معرفتی یار بچگی اش داشت، نداشت؟
می خواهد تن اش را تنگ در آغوش بگیرد، مثل بچگی هایش که مادرش او را روی جفت تخم چشمان کهربای اش می گذاشت.
گلوگاهش انباشته از بغض و… بغض است.
چه فرقی داشت وقتی جلوی کل دنیا رسوا شده! تشت بی آبروی به صدا آمده که آمده؛ مگر آدم نبود؟
دختر نبود؟
عاشق نبود؟
اصلا برایش همه دنیا یک طرف؛ مرد رویاهایش طرف دیگر…
سلام و عرض ادب خدمت sasy.
بله ممکنه اشتباهی رخ بده، بنده میدونم پایتخت قطر، دوحه است اما توی جورچین هم ذکر کردم بازی المپیک والیبال در دوبی برگزار میشه و در خاورمیانه.
اینکه با بیادبی توهین میکنین، شخصیت فوق باسواد شمارو نشون میدن!
و اما زندگی نباتی، باید بگم شخصیت اصلی دختر؛ دچار عارضه شوکی شده، و همه چیزو میشنوه و میفهمه اما نمیتونه حرفی بزنه… اونی که زیر دم و دستگاه قرار میگیره مرگ مغزیه که حتی نمیتونه بدون دستگاه نفس بکشه به کمک دستگاه زنده است نه عارضه شوک و عصبی. دختر داستان با حمایت شخصیت اصلی پسر؛ کم کم درمان میشه و میتونه چشماشو باز نگه داره… توی علم پزشکی هر چیزی ممکنه، شوک با چشمان باز هم مستثنی نیست!
جورچین قبول دارم که نقضهای داشته اما این موارد طبیعیه… این همه گارد لازم نیست والا!
بنده بیسواد، اگه کتاب نخونده بودم که نمیتونستم اصلا داستان بنویسم!
ادب پیشزمینه مُعرف هر شخصیتی هست! بدرود.
این اثر کدوم ادم بی سوادیه
از کی تا حالا تو زندگی نباتی چشمای شخص بازه؟؟؟
از کی تا حالا پایتخت قطر دوبیه؟؟؟؟
خانم شما بجا نوشتن رمان برو دوتا کتاب بخون بعد بیا نویسنده شو
سلام
رمان خوبی بود
ولی چرا جور هر پسره را دختر می کشید دختر هم ایقدر مظلوم که اصلا هیچ حرف نمی زد
نازنین خانم
شکست لازمه ی پیروزی ه
این رمان از نظر جمله بندی و ادبی ضعیف بود ولی در کل رمان قشنگی بود ممنون
خانم شما احساسات قویی دارید از شما بخاطر رمان های زیبایتان ممنونم .
امیدوارم هیچوقت در زندگی شکست را تجربه نکنید و موفق باشیید
سلام، درست که رمان ویرایش نشده اما مهم محتوا و قلم نویسندهست که منتقد اونو تایید میکنه، رمان اکثر نویسندها معمولاً غلطهای رایج داره که بخاطر عدم ویرایش هست و هیچ خردهای نمیشه گرفت. بهرحال ممنون بابت نقدتون.
سلاموای عالی بود، رمان خیلی رون و قشنگی بود. مرسی خانمحسینی.واقعا لذت بردم از خوندنش،قلمت خیلی شیوا و توانمنده گلم.
سلام.وای رمان خیلی قشنگی بود.خیلی خوشماومد از خوندنش لذت بردم.دستمریزاد خانمحسینی. واقعا قلم رون و شیوایی داری گلم، همیشه موفق باشی نویسنده توانمند.
از نظر ادبی بسیار ضعیف بود، غلط های املایی، ترکیب جمله بندی و….