بدهکار
همین که تو برگردی همه چیز خوب میشود
ضربان قلبم منظم میکوبد به سینه ام
شب ها آرام میخوابم
دلتنگی بی قرارم نمی کند
و این فکر و خیال هایی که شیره جان آدم را میگیرد از خودم دور میکنم
میدانی…؟
تو یک حال خوب را به من بدهکاری
یک حال که نه…
تو بدهکار روز های تنهایی و دلواپسی ام هستی
بدهکار لحظات نابی که میتوانستیم عاشقی کنیم و جایت خالی بود
و بدهکار به چشمان سیاهم که هم اکنون به ظلمات شب شباهت دارد
آری!
چشم هایم برای تو گریست.
پس برگرد…
نویسنده:اندیشه رضازاده