تانیا راستاد، دختر بیست و پنج ساله ای که بعد کشته شدن پدر و مادرش، در بیست سالگی قید زندگی را می زند؛ بعد پنج سال به خود می آید و آتش انتقام در دلش شعله ور می شود و تصمیم به گرفتن انتقام می گیرد. او برای گرفتن انتقام نیازمند یک باند قوی است؛ پس طی یک نقشه وارد زندگی سامان موحد، سرگرد دایره مواد مخدر می شود تا بدون اینکه پلیس کوچکترین شکی به او بکند و با اطلاعاتی که از او می گیرد، باندش را قوی کند.
نویسنده: آمنه آبدار
ژانر: عاشقانه، مافیایی، پلیسی، هیجانی
@ameneh_a_writerپیج نویسنده:
سلام دوستان رمان مجرم عاشق، صرفا زاده ذهن خودمه، شاید اصلا این اتفاق نیفتاده باشه و حتی اتفاق افتادنش غیر ممکن باشه، پس لطفا با زندگی واقعی تطابقش ندین. قصد توهین به هیچ شخصی رو ندارم، فقط بعضی جاها دیدگاه واقعی یک مجرم رو نسبت به پلیسا بیان کردم و در اصل اینطوری نیست.امیدوارم از خوندن رمان لذت ببرین.
خلاصه: تانیا راستاد، دختر بیست و پنج ساله ای که بعد کشته شدن پدر و مادرش، در بیست سالگی قید زندگی را می زند؛ بعد پنج سال به خود می آید و آتش انتقام در دلش شعله ور می شود و تصمیم به گرفتن انتقام می گیرد. او برای گرفتن انتقام نیازمند یک باند قوی است؛ پس طی یک نقشه وارد زندگی سامان موحد، سرگرد دایره مواد مخدر می شود تا بدون اینکه پلیس کوچکترین شکی به او بکند و با اطلاعاتی که از او می گیرد، باندش را قوی کند.
بر روی این کره خاکی، هر عشقی جرم است و ما انسان ها همه به جرم عشق در بند اسارت معشوقیم…
زیر این آسمان کبود
در زندان های بزرگ
درون سلولی به نام عشق
مجرمی به جرم عشق زندانیست…
کینه و انتقامی آتشین، از او مجرمی عاشق ساخت!
مجرمی که پایش به قلب زندانبان دایره مخدرعشق باز شد و عشق داوری اش کرد، مخدر عشق به وجودش تزریق شد و عاقبت، به جرم عشق، مجرم عاشق شد…
به نام ناخدای کشتی عشق
کیسه رو تو دستم چرخوندم که صدای آژیر پلیس، بلند شد. جوری که ببینن، کیسه کوچیک، حاوی مواد مخدرو پرت کردم اون ور و با پاهایی که می لرزید، به طرف مخالف پلیسا رفتم. قدمای به اصطلاح لرزنمو تند کردم که با صدای ایست و شلیک هوایی، آروم وایسادم.
_دستاتو بزار رو سرت و آروم برگرد.
زیاد جالب نبود
ایده خوبی داشت ولی میتونس خیلی خیلی بهتر ازاینا باسه
در کل ایده حیف شد
داشتم رمانو خیلی عادی میخوندم تا وقتی که عکس شخصیت هارو دیدم عکس شخصیت تانیا که نابودم کرد . تانیا ۲۵ سالشه بعد عکس یه زن مدلینگ۳۵-۳۰ ساله رو گذاشتید؟
خیلی از رمانش خوشم اومد من تازه شروع کردم اگه میشه فقد بهم بگید پایانش خوشه یا نه ممنون میشم از قلم خوبتون هم بسیار ممنونم
من هنوز نخوندمش امیدوارمکه خوب باشه .
ممممنننووون از نویسنده رمان
مطمئنم این رمان رو هیچوقت فراموش نمی کنم. محشر بود هیجان بالایی داشت…دست مریزاد به نویسنده باهوش و خلاقش❤❤
دختر نقاب دار کاملا متفاوت بود موضوعش. آنالیا یه پلیس بود که قبلا سوزونده شده بود و بعد با هماهنگی چند نفر می خواست با دستگیری خلافکار ها انتقامش رو بگیره. پلیس به باندش نفوذ کرد و ارمیا عاشق یه پلیس شد نه یه مجرم. آنالیا سعی نکرد کسی رو عاشق خودش کنه، پدر و مادرش زنده بودن، چهره اش فرق می کرد. مجرم عاشق درست نقطه مقابل دختر نقاب دار بود. باز هم ممنون از نقدتون، سعی می کنم مشکلات رو توی رمانای بعدیم برطرف کنم
سلام مرسی از نقدتون.
پدر تانیا توسط خلافکار ها کشته شده بود، پس توسط پلیس تصرف نشده بود. عمارتی که بعد ها تانیا می رفت اونجا، وقتی همسر سامان شد، یه عمارت دیگشون بود. تانیا بعد کشته شدن پدر و مادرش افسردگی گرفت، یعنی باید یه باند رو از نو تاسیس می کرد تا بتونه انتقام بگیره. نزدیک بودن به یه پلیس برای اون بهتر بود، چون کسی بهش شک نمی کرد، فرهاد فقط کسی بود که داشت اطلاعات می گرفت.
سلام، با تشکر از شما برای نگارش و ویراستاری خوبتون، فقط فکر کنم باید از یک پلیس مشاوره می گرفتید؛ چون برخی چیزها و کارها واقعاً فانتزی وغیر ممکن بود، مثلاً هدف اصلی، انتقام از خلافکارهایی بود که پدر و مادر تانیا را کشته بودند؛ اما داستان اصلاً به این سمت نرفت و تانیا مبدل به خلافکار شد نه انتقام گیرنده و بنابراین وجود فرهاد در نیروی پلیس کافی بود و نیازی به ورود سامان نبود !!! یا مثلاً عمارت تصرف شده توسط پلیس پس از از کشته شدن پدر خلافکار و دوباره پس از دستگیری جمشید، چگونه به تانیا باز گردانده شد و … . در ضمن بسیار مشابه دیگر رمانتون یعنی دختر نقاب دار نوشته شده بود. موفق باشید.
عالی، خسته نباشید میگم به نویسنده عزیز. یه تیکه هاییش رو واقعا باهاش خندیدم و یه تیکه هایی باهاش گریه کردم. واقعا خیلی خوب بود.
ارزش خوندن داره❤