داستانی عاشقانه و مذهبی از زندگی زنی است که دلش همیشه شور سفر مرد زندگیاش را میزند. مردی محجوب که از خوشیهای زندگیاش دست کشیده و به عنوان مدافع حرم حضرت زینب قدم در میدان جنگ گذاشته است. اما در آخر داستان، با وجود بارداریاش، بیقراریها و دلواپسیهاش را کنار گذاشته و از صمیم قلب راضی به این سفر میشود.
یکی از سه رمان برگزیده مسابقه بزرگ باغ ملکوت انجمن رمان های عاشقانه که در چارچوب رمان های مذهبی برگزار شد
به نام خالق عشق
چادر گل دارم را سر کردم؛ نفس عمیقی کشیدم و در آبی و زنگ زده ی خانه
را گشودم. دو سوی کوچه ی باریک و چراغانی را از نظر گذراندم و
گوشه های چادرم را در دست فشردم. اضطراب در وجودم آشوب به پا
کرده بود و قلب دلتنگم از سر بی قراری، دائم در پس سینه می کوبید .
– چادر گلی، منتظر کسی هستی؟
آوای کلامش برای قلب عصیانگرم، حکم لالایی را داشت. سر چرخاندم و
نگاهم در تیله های رنگ شبش گره خورد. حتی به آن ساک سبز رنگ که
اقبال لمس شانه هایش را داشت هم غبطه می خوردم. پا تند کرد و مقابلم
که رسید، قلبم به یک آن فر و ریخت. شرمسار از سرخی گونه های
تب دارم، سر در گریبان فر و بردم و نگاهم را به پوتین هایی دوختم که
خاک میدان ستیز را برایم سوغات آورده بود .
– باز که گونه هات گل انداخته. باور کنم این بار هم از سرماست؟
سر بلند کردم و آه که چه جشنی در ستاره باران چشمانش به پا بود .
عاشق اینجور رمانها هستم ممنون اگ کسی از اینجور رمانها ک درباره مدافع هان حرم هست معرفی کنه ممنون میشم، از نویسنده به خاطر رمان خیلی خوبش ممنونم
عزیزدلم رفیق نازم ،نویسنده جانم،این رمانت روخیلی دوس داشتم،شاید پایانش تلخ وناخوشایندبود اما شاید همین پایانش باعث جذابیت بیشترشده باشه
بانو سوگندسلام رمانت خیلی قشنگ بود،قلمت هم پاک،بهتون تبربک میگم،من که خیلی به دلم نشست براتون آرزوی موفقیت میکنم
نمیدونم چرا تا این حد از پایان داستان بغض کردم .فشرده شدن قلبم رو به وضوح حس کردم ..شاید بخاطر اینکه واقعیت ها رو فریاد زدید .
خیلی زیبا بود ..
کاش پایانش اینطوری نبود، بدجور قلبم گرفت☹️اولین رمانه که دارم تحت تاثیرش قرار می گیرم
رمانت زیباست و تونستی همهی چشم انتظاریهای خانواده های مدافع حرم رو خوب جلوه دادی، چه دردایی که نمی کشن
ممنون بابت رمان زیبات
ولی کاش بازم اینطوری تموم نمی شد☹️
عاشقانه های قشنگ و زیبایی داشت☺️ من ک خوشم اومد مخصوصا از شخصیت امیرمحمد ☺️ و همچنین شدت عشقش
تو ذهن من که آخرش خوشه و امیرمحمد پریناز رو منتظر نمیذاره و برمیگرده
قلمش واقعا زیبا بود اونقد ک من از ته دل پرینازو درک کردمو باهاش اشک ریختم …. خیلی زیبا بود ممنون
رمانش دوسش داستنی و زیبا هست
کم بود، ولی عاااااااالی❤️
ممنون نویسنده ی دوست داشتی❤مثل همیشه عالی بودی و تا دنیا دنیاست عالی خواهی بود❤