مطالب ویژه
دانلود رمان دیونه بازی

دانلود رمان دیونه بازی

مقدمه:
بیا با هم تا ته دنیا بریم، دیوونه بازی کنیم، عاشقی کنیم!
بیا با هم به این آدما نشون بدیم که ما دو تا با هم و پیش هم قشنگیم نه جدا از هم…
من اگه از تو جدا باشم دلبرم دیگه من نیستم، بلکه یه لیلیم بدون مجنونش!
مثله شیرینم بدون فرهادش! شیرین اون وقت که شیرین نیست تلخه! مگه نه؟!
پس بیا با من بریم و به این آدما نشون بدیم ما یک داستان تکراری نیستیم ما یک قصه جدیدیم!

خلاصه:

دو تا اکیپ که تو دانشگاه سایه هم دیگه رو با تیر می‌زنن، وای از دست مانیای شیطون، یک دانشگاه از دستش گله می‌کنن!
کی باورش میشه مهسان خانم و باوقار و آروم قصهء ما دوست این خانم بازیگوش باشه؟
حالا بریم سراغه کیا؟! اگه گفتی؟ نمی‌دونی! خب برو رمان رو بخون بدونی.
ژانر:عاشقانه_طنز

قسمتی از رمان

*مانیا*
به سمت بچه‌ها رفتم و با صدای بلند و کشداری گفتم:
-سلام بر و بچ.
مهسان متعجب نگاهم کرد و گفت:
-مانیا!
وا اینا چرا مثله بز نگاهم می‌کنن؟
-ها؟چته؟
آرسام با خنده گفت:
-مقنعه‌ات.
یک دفعه همشون زدن زیر خنده؛ ای حناق چتونه!یک چشم غره توپ به همشون رفتم و گفتم:
-کوفت مقنعه ام چشه؟
مهسان خواست چیزی بگه که نتونست دوباره خندید، روی آب بخندید!
سریع آیینه‌ام رو از کیفم در آوردم و نگاهی به خودم انداختم اوه اوه حق دارن بخندن دیگه!
مقنعه‌ام کج و چروک بود، موهام هم شاخ شده بود از مقنعه بیرون زده بود! وقتی با چشمای بسته کار انجام بدی همین میشه دیگه والا.
یک چشم غره توپ دیگه به همشون رفتم خداروشکر یک شال تو کیفه‌ام داشتم رفتم تو دسشویی و مقنعه ام رو با شال عوض کردم!
برگشتم سمت بچه ها که داشتن هنوز می‌خندیدن اخم کردم و نشستم پیش مهسان که مثله همیشه سرش تو جزوه و کتاب بود.
-امروز که امتحان نداریم خر خون جونم.
نگاهم کرد و با بیخیالی گفت:

 

مشخصات کتاب
  • ژانر
    عاشقانه ، طنز
  • نویسنده
    بانوی احساس
  • صفحات
    132
لینک های دانلود
اگر نویسنده این اثر هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • اشتراک گذاری
دیگر آثار
با عرض پوزش محتوایی جهت نمایش وجود ندارد !
21 نظر
نظرات
  • 27 تیر 1401 | 00:38

    اگه ی رمان همه انتقاد کنن ازش بازم دلیل نمیشه زحمات نویسنده رو زیر سوال برد اون زحمت کشیده وقت گذاشته و این رمانو منتشر کرده هر رمانی ی بدی داره ی خوبی کسایی مثل من که خودشون رمان مینویسن و این انتقاد هارو میشنون میتونن این نویسنده رو درک کنن

  • N
    30 تیر 1400 | 13:56

    از خلاصش معلومه که بد نیس

  • نگار
    25 اسفند 1399 | 18:15

    از روی خیلی از رمان ها کپی کرده بود://

  • محمدطاها
    17 اسفند 1399 | 22:21

    خیلی خوب

  • ملک
    26 مرداد 1399 | 23:11

    عالی بود

  • negar
    30 تیر 1399 | 09:27

    موضوعات پیش پا افتاده ای بودند. و به نظر من فقط برای اینکه رمانی نوشته باشید،این رمان رانوشتید.ای کاش توصیف بهتری از زمانف مکان و احوالات هر شخص داشتید.من شخصا احساس کردم که این رمان خیلی باعجله نوشته شده اما باز هم قدران زحمات شما هستم

  • ناشناس
    25 تیر 1399 | 14:32

    قابل تحمل بود

درباره ما
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
  • 09024084858
نماد اعتماد الکترونیکی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق بهرمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانهمیباشد.